نشانه‌ های همدلی سمی

همدلی سمی؛ نشانه‌ها و روش درمان آن

[ad_1]

همدلی یکی از اساسی‌ترین پایه‌های رابطه انسان با دیگران است. انسان بدون همدلی نمی‌تواند احساسات دیگران را فهمیدن کند. بدون فهمیدن احساسات دیگران نیز امکان برقراری ربط با دیگران غیرممکن یا لااقل زیاد دشوار می‌بشود، اما آیا هر مقدار همدلی نیز سودمند و مؤثر است؟ آیا امکان پذیر همدلی به عاملی زیان اور تبدیل بشود؟ در این مقاله می‌خواهیم درمورد همدلی سمی، نشانه‌هایش و راه حلهای مقابله با آن سخن بزنیم.

همدلی چیست؟

قبل از این که سراغ نشانه‌های همدلی سمی برویم، بیایید تعریف همدلی را با هم مرور کنیم. همدلی یعنی توانایی فهمیدن احساسات و هیجانات دیگران. اگر ببینید که فردی در حال دردکشیدن است، آیا شما نیز دچار احساسی ناخوشایند و حتی درد می‌شوید؟ اگر جوابتان مثبت است، شما در حال همدلی با آن فردید. دقت کنید که همدلی خیالی نیست؛ مطابق تحقیقات عصب‌شناسان، زمان روبه رو با زجرکشیدن دیگران، قسمت‌های مرتبط با درد و ناراحتی در مغز اکثر انسان‌ها فعال خواهد شد. به همین علت است که بعضی اوقات چنان درد فرد دیگر را می‌فهمیم که ما نیز می‌توانیم با او گریه کنیم.

همدلی چه وقتی سمی می‌بشود؟

همدلی ما با دیگران وقتی سمی می‌بشود که نتوانیم خود را از احساسات ناخوشایندی که دچارشان شده‌ایم، رها کنیم. به گفتن دیگر، چنان در همدلی با فرد دیگر غرق می‌شویم که خود و احساساتمان را فراموش می‌کنیم.

همدلی سمی که به آن سندرم همدلی بیشتر از اندازه نیز می‌گویند، نوعی اختلال روانی است. به‌جهت این سندرم، فرد نمی‌تواند از شر شوق‌ها و احساساتی که زمان همدلی با فرد دیگر اشکار کرده است رها بشود. درنتیجه زندگی عادی او مختل می‌بشود. این اختلال در تضاد با شکل فرد دیگر از اختلال است که فرد اصلا توانایی همدلی با دیگران را ندارد.

گرچه همدلی یکی از توانمندیهای اساسی هوش اضطراب ماست، بیشتر از اندازه بودن آن احتمالا ما را دچار افسردگی، اضطراب و دیگر ناراحتی‌های روحی کند.

۱۰ نشانه همدلی سمی

۱. تا سرحد درماندگی با دیگران همدلی می‌کنیم

فرد دچار همدلی سمی آن‌قدر دچار احساسات فرد دیگر می‌بشود که درمانده می‌بشود. آیا همیشه سنگینی احساسات دیگران را بر شانه‌های خود حس می‌کنید؟ آیا همیشه نیازهای دیگران را بر نیازهای خود مقدم می‌دارید؟ اگر جواب به این سوال‌ها مثبت است، دچار همدلی سمی هستید.

۲. در مرزبندی ناتوانیم

تعیین حدوحدود بخشی از هر رابطه سالم است. مرزبندی سدی در برابر صدمه‌های روانی است. اگر دچار همدلی سمی باشیم، نمی‌توانیم به‌درستی مرزبندی کنیم. درنتیجه امکان پذیر نتوانیم از سلامت روان خود در رابطه با دیگران مراقبت کنیم.

۳. حرکت نادرست را توجیه می‌کنیم

توانایی همدلی به ما پشتیبانی می‌کند تا زمان ابراز رفتارهای نادرست گهگاهی، دیگران را فهمیدن کنیم. برای مثال اگر رئیس ما بعضی اوقات عصبانی می‌بشود، می‌توانیم این حالت او را به فشارهای کاری نسبت دهیم. اما اگر او مدام با ما با پرخاشگری حرکت کند، یعنی مشکلی وجود دارد. حال اگر ما هم چنان حرکت نادرست دیگران را توجیه کنیم، دچار همدلی سمی شده‌ایم. بعضی اوقات اوقات امکان پذیر همدل سمی بابت سوءاستفاده دیگران دچار حس قربانی‌بودن بشود.

۴. در ابراز احساسات خود ناتوان می‌شویم

هنگامی مرتب دچار احساسات دیگران و همدلی‌کردن با آنها هستیم، به‌مرور زمان احساسات خود را فراموش می‌کنیم. به همین علت اگر از ما بخواهند ابراز احساسات کنیم، در این کار ناتوان خواهیم می بود. ما چنان در رنج دیگران دچار شده‌ایم که نیازها و مشکلات خود را فراموش می‌کنیم.

۵. مدام دلواپس فکر و حرکت دیگرانیم

همدل سمی مدام گفتار و حرکت دیگران را تجزیه‌وتحلیل می‌کند. او جستوجو سرنخ‌هایی می‌گردد که بتواند احساسات دیگران را بفهمد. گرچه هوشیاربودن به کنش‌های دیگران بخشی از رابطه سالم است، درگیرشدن وسواسی با آن نشانه همدلی سمی است. ما باید بعضی اوقات بی‌خیال سخن و حرکت دیگران شویم.

۶. نه گفتن برای ما سخت می‌بشود

یکی دیگر از نشانه‌های همدلی سمی ناتوانی در نه گفتن است، چون می‌ترسیم با این کار دیگران را غمگین کنیم و از خود برانیم. گرچه پشتیبانی‌کردن به دیگران امری پسندیده است، نمی‌توانیم نیازها و خواست‌های دیگران را همیشه اجابت کنیم.

۷. مدام جستوجو تأییدشدن هستیم

همدل سمی وقتی حس مفیدبودن می‌کند که فرد دیگر رفتارش را قبول کند. برای همین افرادی که دچار همدلی سمی می باشند، بیشتر از سایرین در معرض سوءاستفاده‌ها قرار می‌گیرند. قبول دیگران هرچند خوشایند است، نباید به مقصد ما در ربط با دیگران تبدیل بشود.

۸. از تقابل با دیگران هراس داریم

یکی از نشانه‌های همدلی سمی ناتوانی ما در تقابل و او گفت و گو با دیگران است. ما می‌‌ترسیم با گفتن نظر خود فرد دیگر را غمگین کنیم. به همین علت مدام خود را سانسور و از گفتن خود واقعی‌مان پرهیز می‌کنیم. این پرهیز امکان پذیر تأثیری منفی بر سلامت روان و شخصیت ما داشته باشد.

۹. دچار نشانه‌های جسمی همدلی سمی می‌شویم

همدلی بیشتر از اندازه تاثییر خود را بر جسم ما نیز می‌گذارد. برای مثال اگر با دیدن استرس فرد دیگر ما نیز دچار استرس شویم، دچار پیامدهای جسمی استرس همانند افزایش سختی خون و التهاب بدن نیز می‌شویم. همدلی سمی این چنین امکان پذیر تبدیل التهاب بدن بشود و مقدار هورمون‌هایی همانند کورتیزول را در بدن زیاد کند.

۱۰. از انجام کارهای روزمره ناتوان می‌شویم

حجم همدلی بیشتر از حدی که بر سرمان آوار می‌بشود، اجازه نمی‌دهد به کارهای روزمره برسیم. همدلی سمی با ما کاری می‌کند که نمی‌توانیم بر کارهای روزمره تمرکز کنیم و کارکرد کاری ما افت اشکار می‌کند. این چنین فراموش می‌کنیم که از خودمان مراقبت کنیم.

چطور خود را از همدلی سمی رها کنیم؟

روش های درمان همدلی سمی

اگر نشانه‌های حرف های‌شده را در خود مشاهده می‌کنید، پیش از آنکه همدلی سمی صدمه بیشتری به شما بزند، راهکارهای زیر را اجرا کنید. حتی اگر دچار همدلی سمی نیستید هم بهتر است راه حلهای زیر را بخوانید و گوشه ذهن داشته باشید.

۱. جستوجو روابط سالم باشید

همدلی یکی از ستون‌های رابطه سالم است به شرطی که دوطرفه باشد. اگر فهمید شدید شریک زندگی یا دوست شما توجهی به نیازها و خواسته‌های شما ندارد، بهتر است در رابطه با او تجدیدنظر کنید.

در رابطه سالم، حدومرزهای مشخصی وجود دارند و هر فرد تلاش می‌کند به مرزهای فرد دیگر احترام بگذارد. بخشی از این مرزبندی توانایی نه‌گفتن به خواسته‌های بیشتر از حد فرد دیگر بدون درگیرشدن با حس گناه است. اگر فکر می‌کنید در برخی از روابط خود این توانایی را ندارید،‌ باید مرزهای سخت‌گیرانه‌تری اعمال کنید تا دچار همدلی سمی نشوید.

۲. احساسات را نام‌گذاری کنید

بعضی اوقات اوقات همدلی علتدرهم‌ریختن احساسات ما می‌بشود و نشانه‌های آن را حس می‌کنیم، اما نمی‌توانیم سر دربیاوریم که چه اتفاقی افتاده است. نام‌گذاری احساساتی که دارید، کسب خودآگاهی را برای شما راحت‌تر می‌کند. با خودآگاهی می‌توانید احساسات خود را بهتر مهار کنید.

۳. از تصویرسازی احساسات پشتیبانی بگیرید

خود را در محاصره دیواری از شیشه فکر کنید. این دیوار از شما در برابر احساسات ناخوشایند دیگران حفاظت می‌کند. شما آنها را می‌بینید، اما آن احساسات در شما نفوذ نمی‌کنند. تصویرسازی به شما در روبه رو با شایعه ها نیز پشتیبانی می‌کند. این چنین از این روش برای رهاکردن احساساتی که زمان‌ها است با خود دارید منفعت گیری کنید. فکر کنید این احساسات همچون برگی می باشند که با وزش نسیم به درون جریان آب می‌افتند و از شما دور خواهد شد.

۴. برای روز خود برنامه‌ریزی کنید

برنامه‌ای روزانه برای گذران زمان خود داشته باشید. هنگامی ندانید با زمان خود چه‌کار کنید، سرگردان خواهید شد. در این حالت، به‌گمان زیاد مشغول وب‌گردی یا گشت‌وگذار بی‌مقصد در فضای مجازی می‌شوید و با جستوجو‌کردن اخبار ناگوار و موارد منفی زیاد سریع انرژی خود را از دست می‌دهید.

اگر مجبورید با نوشته یا رویدادی ازردهکننده و انرژی‌بر سروکله بزنید، حتما بین یا بعد از آن، وقتی برای استراحت و خود مراقبتی در نظر بگیرید.

۵. ذهن‌آگاهی را تمرین کنید

منفعت‌گیری از تکنیک‌های ذهن‌آگاهی روشی برای مقابله با همدلی سمی است. یکی از این تکنیک‌ها دقت به تنفس است. به تنفس خود دقت کنید و به‌مرور زمان آن را عمیق کنید. تنفس عمیق و شمرده سیستم عصبی را آرام می‌کند و به افکار نظم می‌‌دهد.

۶. وقتی را تنهایی سپری کنید

بعضی اوقات اوقات ملزوم است تا از قیل‌وقال دنیا و آدم‌هایش دور شوید. فعالیت‌هایی را که دوست دارید به‌تنهایی انجام دهید، شناسایی کنید و وقتی در هفته را به آنها تعلق دهید. برای مثال اگر حیوان خانگی دارید، می‌توانید با آنها بازی کنید. پیاده‌روی، رسیدگی به گل‌های باغچه و درست‌کردن کاردستی از جمله کارهایی‌اند که انرژی شما را احیا می‌کنند.

۷. با فردی مورداعتماد و همدل سخن بگویید کنید

اگر شهره به همدلی باشید، زیاد‌ها بابت مشکلاتشان به سراغ شما می‌آیند. در اکثر این موارد، شما شنونده‌اید و دچار احساسات بسیاری می‌شوید. خودتان را فراموش نکنید. شما نیز نیاز دارید که با فردی درددل کنید. به این علت در زندگی حتما فردی را اشکار کنید که بعضی اوقات بتوانید به او تکیه کنید و احساسات خود را با او در بین بگذارید.

اگر هم فردی اطرافتان نیست، نوشتن احساستان احتمالا التیام‌قسمت باشد.

۸. همدلی آگاهانه را در خود پرورش دهید

دلسوزی به‌معنی همدلی همراه با میل به عمل به کاری مثبت است. اگر در بیابان سگی تشنه را ببینید، حس ناراحتی می‌کنید و این همدلی است. اما هنگامی به جستوجو آب بگردید تا او را نجات دهید، دلسوزی شما تبدیل کاری مثبت شده است.

برای این که این چنین روحیه‌‌ای اشکار کنید، همدلی کورکورانه را باید به همدلی آگاهانه تبدیل کنید. هنگامی که آگاهانه همدلی می‌کنید، از بیرون به نوشته می‌نگرید و تلاش می‌کنید راه حلهای مؤثر و منطقی حل قضیه را به کار بگیرید. تعداد بسیاری از جنبش‌های بشردوستانه ریشه در همدلی آگاهانه دارند.

توانایی شما

آیا تا بحال همدلی سمی را توانایی کرده‌اید؟ چه پیامدهایی برای شما و روابطتان تشکیل کرد؟ چطور توانستید آن را کنار بگذارید؟ برایمان از ازمایش ها خود بنویسید.

[ad_2]

منبع

رونیکس

چطور خودمان را معارفه کنیم که در یاد بمانیم؛ ۱۴ پیشنهاد خلاقانه

[ad_1]

احتمالا برای شما هم پیش آمده باشد که زمان معارفه خود ندانید چه باید بگویید یا مسئله‌ای مهم را از قلم انداخته باشید. احتمالا دچار استرس شوید، صدایتان بگیرد و حتی نتوانید خود را به‌درستی معارفه کنید. برخورد اول همیشه مهم است و معارفه درست خود به دیگران اولین قدم برای تشکیل ارتباطی پایدار است. بعد با ما همراه شوید تا چهارچوبی برای معارفه خود به دیگران به شما اراعه کنیم و چند ترفند برای بازکردن سر سخن بگویید با دیگران به شما نظر بدهیم.

چهارچوبی برای معارفه خود

این چهارچوب را می‌توان در هر موقعیتی منفعت گیری کرد، هرچند زیاد تر در جلسات رسمی حضوری یا مجازی کاربرد دارد.

۱. اطلاعات مربوط به زمان حال

ابتدا باید نام و نام خانوادگی و سپس شغل جاری خود را گفتن کنید. بسته به موقعیت، می‌توانید درمورد کلیات کاری که اکنون می‌کنید و فعالیتی که به آن مشغولید، در حد یکی‌دو جمله توضیح دهید. به مثال زیر دقت کنید:

«سلام. من جاوید فرجام‌نیا هستم. در کنار تدریس فیزیک، با تیم چطور به‌گفتن مترجم و نویسنده محتوا همکاری می‌کنم.»

۲. اطلاعات مربوط به زمان قبل

در صورتی که زمان بیشتری داشتید، می‌توانید یکی‌دو جمله هم درمورد ازمایش ها مهم و تحصیلات و قبل خود بگویید، برای مثال:

«پیش از پیوستن به تیم چطور، در حوزه ترویج علم فعالیت می‌کردم.»

۳. اطلاعات مربوط به زمان آینده

قسمت آخر معارفه شما باید شوقتان به آینده را نشان دهد. برای مثال اگر در مصاحبه‌ای شغلی هستید، می‌توانید به انگیزه خود برای همکاری در آینده اشاره کنید یا اگر در یک نشست کاری هستید، می‌توانید به اهداف جلسه اشاره کنید. برای مثال:

«امیدوارم بتوانیم در این نشست از ازمایش ها و دانش یکدیگر منفعت‌مند شویم.»

۱۴ روش خلاقانه برای معارفه خود

در کنار چهارچوب حرف های‌شده، راه حلهایی هم می باشند که می‌توانید برای معارفه خود (چه در این چهارچوب و چه خارج از آن) به کار بگیرید تا در برخورد اول تأثیر بیشتری بگذارید و در یادها بمانید. در ادامه، این راه حلها را توضیح داده‌ایم.

۱. از کارت‌ شناسایی منفعت گیری کنید

منظور از کارت شناسایی مدرکی همانند کارت ملی نیست! در کنفرانس‌ها و رویدادهای گوناگون که افراد یکدیگر را نمی‌شناسند، برگزارکنندگان نام شرکت‌کنندگان را روی کارتی ثبت و به هر فرد اراعه می‌کنند. شما می‌توانید به‌جای گفتن نام خود، آن را به فردی که به شما نزدیک می‌بشود و نام شما را می‌پرسد نشان دهید. بعضی اوقات اوقات در رویدادهای غیررسمی‌تر، امکان ویرایش و نوشتن عبارت‌های اضافی یا خلاقانه روی کارت شناسایی وجود دارد. در این موارد می‌توانید شوخ‌طبعی به خرج دهید و برای مثال بنویسید: «سلام! من آدم کم‌سخن و درون‌گرایی هستم. لطفا به من سلام کنید تا با هم آشنا شویم.»

۲. درمورد یک ویژگی خاص خود به دیگران بگویید

زمان معارفه خود به دیگران، اگر ویژگی خاصی دارید می‌توانید آن را گفتن کنید. برای مثال احتمالا شما تنها فردی باشید که اهل جایی باشد که دیگران با آن آشنا نیستند یا آنجا را دلنشین می‌دانند یا می‌توانید به کارها یا دستاوردهای خاص خود اشاره کنید، برای مثال احتمالا شما مخترع چیزی مهم یا مبتکر روش جدیدی باشید. به این طریق دیگران شما را زیاد تر برای می‌سپارند و احتمالا بخواهند او مباحثه را ادامه دهند.

۳. لباسی مناسب و معرف شخصیت خود بپوشید

گرچه نحوه پوشیدن لباس در هر مجلس و رویدادی عرف خاص خود را دارد، می‌توانید با لباستان خود را معارفه کنید. برای مثال اگر فردی سرزنده و شوخ‌طبعید، احتمالا بخواهید لباسی با رنگ شاد‌تر بپوشید.

۴. کارت ویزیت تهیه کنید

روشی دلنشین برای معارفه خود به دیگران منفعت گیری از کارت‌ ویزیت است. این کارت‌ علاوه‌بر نام شما، طبق معمول شامل اطلاعات الزامی همانند شغل و راه حلهای تماس با شما است. زمان معارفه خود به دیگران یا زمان خداحافظی از آنها می‌توانید این کارت را به آنها اراعه کنید. با وجود این چنین کارتی آنها زیاد تر شما را برای خواهند‌ آورد. این چنین امکان ربط زیاد تر در آینده نیز مقدور خواهد شد.

۵. به محیط اطراف خود دقت کنید

خب شما سلام و احوالپرسی کردید. حال می‌خواهید او مباحثه را ادامه دهید. به محیط اطراف نگاه کنید. به رویدادهایی که در جریان است دقت و به یکی از آنها اشاره کنید. برای مثال اگر در یک کنفرانس تصمیم بازکردن سر سخن بگویید با فردی را دارید، می‌توانید به سخنرانی‌های اراعه‌شده، پوستر‌ها یا هر قضیه مرتبط فرد دیگر اشاره کنید. احتمالا این‌طوری سر سخن بگویید باز بشود.

۶. به شباهت‌ها اشاره کنید

تعداد بسیاری از دوستی‌ها با گفتن شباهت‌ها اغاز خواهد شد. اگر تصمیم دارید با فردی اغاز به سخن بگویید کنید اما او را نمی‌شناسید، می‌توانید جستوجو شباهت‌ها بگردید. برای مثال اگر فردی به شما او گفت که به فلان نوشته علاقه دارد و شما نیز این چنین هستید، حتما به این مسئله اشاره کنید. سپس می‌توانید زیاد تر درمورد آن سخن بگویید کنید.

۷. دوستان یا همراهان مشترک را اشکار کنید

هنگامی دو نفر که با هم آشنا نیستند، دوستی مشترک دارند، بلافاصله موضوعی برای سخن بگویید‌کردن اشکار می‌کنند. به راه حلهای گوناگون می‌توان این دوستان یا همکاران مشترک را یافت. برای مثال احتمالا جفت شما توانایی کارکردن با فردی مشترک را داشته باشید. کافی است نام او را بیاورید تا عرصه برای او گفت‌وگوی زیاد تر درمورد این توانایی مشترک فراهم بشود.

۸. به دیگران نظر پشتیبانی کنید

پشتیبانی‌کردن به دیگران روشی کارآمد برای آشناشدن است. برای مثال هنگامی می‌بینید که فردی دچار بلندکردن جسمی سنگین است، با پشتیبانی‌کردن به او می‌توانید عرصه آشنایی را تشکیل کنید.

۹. لبخند بزنید

روش‌های معرفی خود ـ فردی در حال معرفی خود به جمع سه‌نفره

طبق معمول لبخندزدن به دیگران شما را فردی بامحبت مشخص می کند. بااین‌حال بهتر است لبخندزدن با دیگر ژست‌های زبان بدن همانند حرکت محترمانه دست و سلام‌کردن همراه بشود. به‌اندازه و ملایم لبخند بزنید.

۱۰. اغاز به سخن بگویید‌کردن کنید

روش دیگر اغاز او مباحثه سخن بگویید‌کردن درمورد خودتان یا روزی که گذرانده‌اید است. برای این کار نیازی به مقدمه‌چینی یا سوالِ فرد روبه رو نیست. اگر او مایل به سخن‌زدن با شما باشد، بعد از توضیح‌ مختصر شما، سوال‌هایی تکمیلی می‌پرسد.

۱۱. سوال کنید

در تضاد با روش قبل، به‌جای آنکه شما اغاز به سخن بگویید کنید، سوال کنید. بسته به موقعیت، می‌توانید هر پرسشی را که به‌نظرتان مناسب است نقل کنید. تلاش کنید سؤالاتی سوال کنید که نیاز به توضیح داشته باشند. از پرسیدن سؤالاتی که جواب آنها بله و خیر است پرهیز کنید.

۱۲. شوخی کنید

شوخ‌طبع باشید. خنداندن دیگران همیشه روشی مناسب برای جلب‌دقت افراد است. می‌توانید در ابتدای او گفت و گو به حادثه یا اتفاقی خنده‌دار که برایتان رخ داده است اشاره کنید. اگر فرد دیگر این چنین کاری کرد، از او سؤالاتی درمورد توانایی‌اش سوال کنید تا بفهمد که شما به سخن‌هایش اهمیت می‌دهید و او مباحثه ادامه اشکار کند.

۱۳. ربط چشمی برقرار کنید

ربط چشمی به‌اندازه و مؤدبانه زمان سخن‌زدن با دیگران همیشه الزامی است. در ابتدای آشنایی با یک نفر، زمان معارفه خود حتما به چشمان او نگاه کنید و لبخند بزنید. تماس چشمی حس مطمعن را زیاد تر می‌کند. از نظر دیگر ربط چشمی به شما این امکان را می‌دهد که منظور فرد روبه رو از حرف های‌هایش را بهتر فهمید شوید.

۱۴. به کارهای که فرد دیگر می‌کند دقت کنید

اگر تصمیم بازکردن سر سخن بگویید با فردی را دارید، می‌توانید به کاری که او می‌کند دقت کنید. اگر موقعیت و زمان مناسب می بود، درمورد آن اظهارنظری مختصر کنید. زیاد تر افراد از این روش برای آشناشدن با فرد دیگر منفعت گیری می‌کنند. اگر فردی درمورد عمل شما نظری داد، بدانید که احتمالا می‌خواهد با شما سخن بزند. لزومی ندارد که آن کار خاص یا مهم باشد و حتی چیزهای کوچک و از روی عادت نیز احتمالا بهانه‌ای برای اظهارنظر یا پرسیدن شوند.

پیشنهاد پایانی

در کنار همه راه حلهای پیشنهادی، با اهمیت ترین مسئله این است که خودتان باشید. صداقت و پرهیز از خودنمایی یا فریبکاری نه‌تنها مهم اخلاقی بلکه راهبردی مهم برای آشنایی و ربط با دیگران است.

[ad_2]

منبع

کودک با دلبستگی آشفته از والدین و دیگران دوری می‌کند

دلبستگی آشفته؛ علائم، علت و تأثیر آن بر روابط اجتماعی و عاطفی ما

[ad_1]

فکر کنید با یک قطب‌نما می‌خواهید جهت شمال را اشکار کنید، ولی عقربه قطب‌نما دائم می‌چرخد و جهتی را نشان نمی‌دهد. افرادی که دلبستگی آشفته دارند هم در روابطشان دچار این چنین حالتی خواهد شد. آنها همیشه دلواپس‌اند و برای محافظت از خود از متعهدشدن سر باز می‌زنند. دلبستگی آشفته امکان پذیر چالشی بزرگ در زندگی اجتماعی افراد باشد. با ما در این مقاله همراه باشید تا این سبک دلبستگی را معارفه و راه حلهای روبه رو با آن را مرور کنیم.

دلبستگی آشفته چیست؟

انسان موجودی اجتماعی است و با دیگران روابط مختلفی برقرار می‌کند. به شیوه خاص هر فرد برای ربط با دیگران سبک دلبستگی می‌گویند. سبک دلبستگی هر شخص در اغاز دوران کودکی در جواب به برخورد والدین شکل می‌گیرد. کارشناسان ۴ سبک دلبستگی را برای بزرگ‌سالان شناسایی کرده‌اند:

دلبستگی آشفته شدیدترین نوع دلبستگی ناامن و ترکیبی از سبک دلبستگی مضطرب و اجتنابی است. روان‌شناسان این نوع دلبستگی را با مشاهده هراس فرد از روابط نزدیک شناسایی می‌کنند. فردی که دلبستگی آشفته دارد، زیاد تر در روابط عاطفی خود دچار تعارض می‌بشود و از راهبردهای اضطرابی (بیش‌فعال‌سازی عاطفی) و اجتنابی (غیرفعال‌سازی عاطفی) برای تسکین هراس خود منفعت گیری می‌کند.

افراد با دلبستگی آشفته تمایل شدیدی به برقراری روابط صمیمی دارند، اما دیوارهایی دور خودشان می‌کشند تا از ذهنشان محافظت کنند و صدمه نبینند. این سبک دلبستگی با هراس و بی‌اعتمادی و تعارض درونی همراه است. محققان می‌گویند این افراد در روابطشان غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند و این حرکت متناقض و ناپایدار بر روابطشان تاثییر منفی می‌گذارد.

علائم دلبستگی آشفته در کودکان

بر پایه تحقیقات، حرکت خردسالانی که دلبستگی آشفته دارند با حرکت دیگر هم‌سالانشان متفاوت است. آنها با والد خود حرکت اجتنابی دارند؛ برای مثال هنگامی از مادرشان جدا خواهد شد گریه می‌کنند، اما به محض برگشت مادر به‌سمت او نمی‌روال و اجازه نمی‌دهند مادر آنها را در بغل بگیرد و آرام کند.

علاوه‌بر این، در حرکت این کودکان می‌توان علائم هراس را مشاهده کرد؛ یعنی هنگامی والدینشان به آنها نزدیک خواهد شد، زبان بدنشان نشانه‌های اضطراب و هراس را ابراز می‌دهد و حتی امکان پذیر این نوشته را به زبان بیاورند. این کودکان رفتارهای متناقض دارند چون به والد خود نیاز دارند، اما هم‌زمان می‌ترسند به او نزدیک شوند. خردسالان با دلبستگی آشفته به استرس حساس‌ترند. آنها در روبه رو با تنش‌ها به‌راحتی آرام نمی‌شوند و مدتی طویل در حالت پریشانی باقی می‌همانند.

با رشد کودک و نزدیک‌شدن او به دوران نوجوانی، نشانه‌های جدیدی در رفتارش ابراز می‌کنند از جمله:

  • پرخاشگری و خشونت با والدین؛
  • به مسئولیت‌گرفتن نقش والدین؛
  • کناره‌گیری و دوری از والدین؛
  • خودآزاری؛
  • ترجیح‌دادن غریبه‌ها به والدین.

دقت به این مسئله مهم است که همه کودکان هنگامی بیشتر از حد خسته یا مریض‌اند، درجاتی از رفتارهای متناقض و آشفته را ابراز خواهند داد. به این علت مشاهده حرکت آشفته لزوما به‌معنی سبک دلبستگی آشفته نیست.

علائم دلبستگی آشفته در بزرگ‌سالان

بزرگ‌سالانی که دلبستگی آشفته دارند، مدام در روابطشان دچار احساسات متناقضی خواهد شد. آنها نیاز به محبت دارند، ولی از رهاشدن و صمیمت می‌ترسند و به همین علت رفتارشان ناپایدار و آشفته است. آنها برای ارضای نیاز خود بیشتر از حد به دیگران نزدیک خواهد شد، اما هنگامی فرد روبه رو به آنها نزدیک بشود، داخل حالت تدافعی خواهد شد و از رابطه فرار می‌کنند. کارشناسان می‌گویند علت رفتارهای متناقض این افراد هراس هم‌زمان از صمیت و طردشدن است. با اهمیت ترین نشانه‌های دلبستگی آشفته در بزرگ‌سالان عبارت‌اند از:

  • الگوهای رفتاری متناقض و آشفته و پیش‌بینی‌ناپذیر؛
  • هراس شدید از طردشدن همراه با بی‌اعتمادی به دیگران؛
  • داشتن دیدگاه متناقض در روابط؛
  • داشتن اهداف متناقض در روابط (تمایل به ضمانت و هم‌زمان کم‌اهمیت نمود‌دادن آن)؛
  • حس خشم و پرخاشگری با والدین یا شریک عاطفی؛
  • حس هراس و بدگمانی به والدین یا شریک عاطفی؛
  • حس احتیاط و بدگمانی به دیگران؛
  • مطمعن‌نداشتن به مقصد رابطه؛
  • مبارزه با افسردگی و اضطراب و انزواطلبی؛
  • شرم ریشه‌دار؛
  • حس دوست‌داشتنی‌نبودن و بی‌کفایتی؛
  • بدرفتاری؛
  • حرکت تکانشی.

علل تشکیل دلبستگی آشفته

دلبستگی آشفته نتیجه ترومای شدید دوران کودکی است. تروما شکل‌های مختلفی دارد. دلبستگی آشفته وقتی تشکیل می‌بشود که والدین و نزدیکان کودک به‌جای آنکه منبع امنی باشند به تهدیدی برای کودک تبدیل می‌بشود. این سبک دلبستگی نتیجه ترکیب عرصه‌های ژنتیکی با محیط ناامن کودکی است.

نوزادان نیاز ذاتی دارند که در موقعیت هراس و اضطراب به والد و مراقبان خود نزدیک شوند تا اسایش بگیرند. اگر والدین و اطرافیان نوزاد منبع هراس باشند، نوزاد ناخودآگاه از دلبستگی اجتناب می‌کند. این موقعیت برای نوزاد شگفت است، چراکه باید به منبع هراس نزدیک بشود تا ترسش را افت دهد. محققان به این موقعیت «هراس بدون راه‌حل» می‌گویند.

کودکانی که در محیط‌های نامطلوب بزرگ خواهد شد، زیاد تر در معرض خطر دلبستگی آشفته می باشند. کودکی که تنهایی، سوءاستفاده فیزیکی یا عاطفی، سوءمصرف مواد مخدر والدین، خشونت خانگی یا ناملایمات فرد دیگر را توانایی کرده است، به‌گمان زیاد سبک دلبستگی آشفته دارد.

دلبستگی آشفته همیشه نتیجه سوءاستفاده یا بدرفتاری در دوران کودکی نیست. بعضی اوقات حرکت یک والد بدون توهین و شدت است، اما صدمه‌ها و فقدان‌های درونی والد حالت روحی او را پریشان کرده است که به کودک منتقل می‌بشود. بر پایه پژوهشی در سال ۲۰۰۱، نوزادانی که مادرشان توانایی سقط جنین داشته است، زیاد تر گمان دارد دچار دلبستگی آشفته شوند. این مادران با نوزاد خود بدرفتاری نمی‌کنند، اما صدمه و غم طویل آنها از قبل بر مراقبت از فرزندان بعدی تاثییر می‌گذارد.

محرک‌های دلبستگی آشفته

محرک‌های ذهنی افرادی که دلبستگی آشفته دارند با ورود به هر رابطه احساسی فعال خواهد شد، چون آنها در خصوص آنچه می‌خواهند دچار تضادند. آنها می‌خواهند فردی را دوست داشته باشند و دوست داشته شوند، اما به دیگران مطمعن ندارند. این افراد در ناخودآگاهشان فکر می‌کنند که قرار است به‌زودی صدمه ببینند و نومید و طرد شوند؛ به همین علت حساس خواهد شد و رفتارهایشان فرد روبه رو را گیج و آزرده می‌کند.

هر نشانه‌ای از طردشدن و دوری این افراد را آزار می‌دهد؛ برای مثال اگر مطلب‌ها و تماس‌های تلفنی‌شان را جواب ندهید یا زمان بسیاری بیرون از خانه باشید و به‌موقع برنگردید، محرک‌های مغزی‌شان فعال خواهد شد. رفتارهای اجتنابی همانند قهرکردن و پرهیز از او مباحثه نیز آنها را به‌شدت اذیت می‌کند. از سمت دیگر رفتارهای صمیمانه نیز برای آنها زنگ خطر است. برنامه‌ریزی برای ضمانت در آینده، حرکات عاشقانه، وابستگی و تماس فیزیکی بیشتر از حد این افراد را دلواپس می‌کند و به گمان زیاد حرکت اجتنابی از خودشان نشان خواهند داد.

راهکارهای روبه رو با دلبستگی آشفته

زیاد تر افرادی که دلبستگی آشفته دارند، در مقطعی از زندگی خود رویدادی صدمه‌زا را از سر گذرانده‌اند. این ازمایش ها زیاد تر تبدیل سردرگمی هویتی، مشکل در تنظیم احساسات، عزت نفس کم، سوءمصرف مواد مخدر و مشکلات سلامت روان خواهد شد. به همین علت یادگیری نحوه مهار احساسات در روابط برای این افراد زیاد مهم است. در ادامه چند پیشنهاد برای تنظیم محرک‌های آشفتگی نقل کرده‌ایم.

۱. دریافت پشتیبانی حرفه‌ای

به جستوجو پشتیبانی حرفه‌ای باشید. درمانگر به شما پشتیبانی می‌کند تا رابطه‌ای امن و یقین داشته باشید. او به شما یاد می‌دهد که افکار و رفتارهای ناسالم خود را شناسایی و آنها را رفع کنید. روان‌درمانی توانایی‌های ارتباطی شما را گسترش می‌دهد تا با تعیین مرزهای اشکار در روابط عاشقانه خود حس امنیت کنید. دلبستگی آشفته خطر ابتلا به افسردگی، اختلال اضطراب و هراس‌های اجتماعی را افزایش می‌دهد. برنامه درمانی منظم این مشکلات را نیز حل می‌کند.

۲. تمرین پذیرفتن و دلسوزی

دلبستگی آشفته شما به دلایلی تشکیل شده است که روی آنها تسلطی نداشته‌اید، به این علت با خودتان مهربان باشید. دقت کنید که چه وقتی از خود انتقاد می‌کنید و با خود خشن هستید. به‌جای آن، مهربانی با خودتان را تمرین کنید. در روبه رو با خودتان ملایم و صبور باشید. همان گونه که با دوستانتان مهربانید و حمایتشان می‌کنید با خود حرکت کنید. شرایط جاری خود را بپذیرید و روی راهکارهایی تمرکز کنید که علتبهبودی و پیشرفت‌تان خواهد شد.

۳. افزایش خودآگاهی

بدون شناخت و فهمیدن محرک‌ها نمی‌توانید آنها را تحول دهید، به این علت خودآگاهی اهمیت بسیاری دارد. درمورد نظریه دلبستگی و سبک‌های گوناگون آن مطالعه کنید. این‌طوری خودتان را بهتر خواهید شناخت. وقتی را برای مشاهده افکار، احساسات و رفتارهای خود صرف کنید. خودتان را قضاوت نکنید و بی‌طرفانه نظاره‌گر باشید تا ریشه رفتارهایتان را اشکار کنید. تمرینات ذهن‌آگاهی، نوشتن الگوهای رفتاری و پردازش احساسات به شما در این مسیر پشتیبانی می‌کنند.

۴. تمرین تکنیک‌های تمرکزی

هنگامی یک محرک احساسی را توانایی می‌کنید، زنگ خطرهایی در مغز شما به صدا در می‌آیند و عکس العمل اجتنابی شما را فعال می‌کنند. در این حالت مغز منطقی شما خاموش شده است و ناخودآگاه عکس العمل نشان می‌دهید و تسلط مقداری بر رفتارتان دارید.

در این شرایط تکنیک‌های تمرکزی را تمرین کنید تا بتوانید با مهار احساسات، رفتارهای منطقی‌تری داشته باشید. این تکنیک‌ها عبارت‌اند از:

  • تمرینات تنفسی؛
  • آرمیدگی پیش‌رونده عضلانی؛
  • مدیتیشن؛
  • یوگا؛
  • ربط آگاهانه با طبیعت؛
  • تجارب حسی گرم و سرد (همانند نوشیدن چای داغ یا لمس یک تکه یخ).

۵. حمایتاز کودک درون

یک راهکار مؤثر برای التیام زخم‌های قبل مرور دوران کودکی با دلسوزی و مهربانی است. شما در کودکی تجارب تلخی داشته‌اید و به‌قدر کافی قبول و مراقبت نشده‌اید. کودک درون خود را با حس قبول و پذیرفتن آرام کنید. خاطرات‌تان را از منظری دلسوزانه و حمایتگر مرور کنید و به کودک درونتان بگویید که تقصیر او نبوده است. یکی از دلایل تأثیر قبل بر روان ما ناآرامی کودک درون است. او را آرام کنید تا بتوانید با اعتمادبه‌نفس و اسایش بیشتری دوران بزرگ‌سالی خود را سپری کنید.

۶. تحکیم عزت نفس

شما با یک تضاد درونی سروکار دارید که احساسات شما را بی‌ارامش کرده است و تشخیص این که چه می‌خواهید را دشوار می‌کند. این تعارض درونی سخت و خسته‌کننده است. شما باید بدانید که تمایلتان به اغاز رابطه سالم و منطقی است. علت اضطراب و اجتنابی که دارید، هراس‌های کودکی است. تحکیم عزت نفس نیازمند زمان و صبوری است. این روال را با اسایش طی کنید، چراکه نیازهای شما قیمت دارند و شما با لیاقت عشق و آرامشید.

۷. تعیین حدومرزها

باید قیمت‌هایتان را اشکار کنید و حدومرزهای راحتی برای روابط خود تعیین کنید. نظرات و خواست دیگران را کنار بگذارید و ببینید خودتان از یک رابطه چه می‌خواهید. روابط قبل خود را بازدید کنید و جنبه‌های ناسالم آنها را بشناسید. از خودتان سوال کنید رابطه سالم و جدا گانه به چه معناست و بر پایه آن مرزهایی برای روابط تازه خود اشکار کنید. محدودیت‌ها و فضای شخصی خود را بشناسید و آن را با شریک عاطفی‌تان در بین بگذارید تا روابطی سالم و بر مبنای مطمعن بسازید.

تأثیر دلبستگی آشفته بر رابطه

مطابق نظریه دلبستگی، ازمایش ها دوران کودکی ما بر رشد اجتماعی و عاطفی‌مان تأثیرگذارند. افرادی که دلبستگی آشفته دارند، طبق معمول ناسازگار و پیش‌بینی‌ناپذیرند و رابطه با آنها دشوار است. در ادامه، چالش‌های رابطه با فرد دچار دلبستگی آشفته را گفتن کرده‌ایم. شناخت این چالش‌ها علتمی‌بشود راهکارهای تعاملی مفیدی برای بهبود رابطه با شریک عاطفی‌تان اشکار کنید.

۱. مشکل مطمعن

بزرگ‌شدن در محیط ناامن گمان تشکیل مشکل مطمعن را افزایش می‌دهد، درنتیجه افراد آشفته همیشه به نیت شریک عاطفی خود شک دارند و فعالانه جستوجو شواهدی می‌گردند که اعتمادشان را از بین ببرد. این حرکت ناشی از هراس رهاشدن است و رابطه را برای هر دو نفر سخت می‌کند. افرادی که دلبستگی آشفته دارند، به دوستان و نزدیکان شما حسادت می‌کنند و از شرکت‌کردن شما در فعالیت‌های اجتماعی مضطرب خواهد شد.

۲. مشکل ربط و حرکت متناقض

یکی از ویژگی‌های مهم دلبستگی آشفته هراس هم‌زمان از رهاشدن و صمیمت است. به همین علت افراد با این سبک دلبستگی بین حرکت وابسته و اجتنابی در نوسان‌اند. آنها در شناخت احساساتشان مشکل دارند و زیاد تر نمی‌دانند چه می‌خواهند، به این علت رفتارشان متناقض و پیش‌بینی‌نشده است. اگر فردی که دلبستگی آشفته دارد با فردی داخل رابطه بشود که دلبستگی اجتنابی یا دلبستگی مضطرب دارد، مدیریت رابطه زیاد دشوار می‌بشود.

۳. نوسانات خلقی

دلبستگی آشفته با نوسانات خلقی شدید و مشکل مهار احساسات همراه است. این افراد یک لحظه خوشحال و مهربان‌اند و لحظه سپس متنفر و غمگین خواهد شد. این سبک دلبستگی با خشم همراه است و امکان پذیر این خشم به افراد دیگر منتقل بشود. افرادی که دلبستگی آشفته دارند، راه حلهای سالمی برای مهار احساسات خود نیاموخته‌اند و گمان دارد در روبه رو با محرک‌هایی که نگرانشان می‌کنند، خشمگین شوند و از رابطه فرار کنند.

۴. حرکت اضطرابی‌اجتنابی

افرادی که دلبستگی آشفته دارند هنگامی حس می‌کنند امکان پذیر رها شوند، مضطرب خواهد شد. آنها به مطمعن و مطمعن خاطر بسیاری نیاز دارند و اگر شریک عاطفی‌شان این فضای امن را تشکیل نکند، مشوش و پریشان خواهد شد. این افراد بعد از حس اضطراب، عکس العمل‌های غیرمنطقی نشان خواهند داد که بعد از چند دقیقه بابت آنها حس گناه می‌کنند و شرمگین خواهد شد. در روبه رو با این شرم نیز حرکت اجتنابی نشان خواهند داد. حرکت اجتنابی یعنی تلاش می‌کنند هنگامی همه‌چیز خوب پیش می‌رود، روی جنبه‌های منفی متمرکز شوند و رابطه را خراب کنند.

روبه رو با دلبستگی آشفته در روابط

مراجعه به درمانگر برای مقابله با دلبستگی آشفته

رابطه با افرادی که دلبستگی آشفته دارند چالش‌برانگیز و گیج‌کننده است. بااین‌حال همانند هر شخص فرد دیگر آنها نیز ویژگی‌های مثبت، دلنشین و ارزشمندی دارند. در این قسمت پیشنهاد‌هایی برای حل مشکلات در رابطه با این افراد را گردآوری کرده‌ایم. اگر هر دو طرف رابطه برای از بین بردن ناامنی‌ها و رفتارهای نامناسب خود تلاش کنند، رابطه‌ای سازنده و مستحکم خواهند داشت.

۱. او گفت‌وگوی مؤثر

او مباحثه مبنا پیشرفت هر رابطه‌ای است و به این معناست که نیازها و مشکلات را گفتن کنیم و فعالانه و بدون قضاوت به سخن‌های فرد روبه رو گوش دهیم. شما باید بدون قطع‌کردن سخن و جواب سخن بگویید‌های طرف مقابلتان را بشنوید و با پرسیدن سؤالات خود و برقراری تماس چشمی به او نشان دهید به این مکالمه علاقه دارید. مقصد او مباحثه شناسایی تقصیر کار نیست. باید روی راه‌حل مشکلات تمرکز کنید و جستوجو علت تشکیل آنها نباشید.

۲. تعیین مرزهای شخصی

یکی از راه حلهای مراقبت از سلامت روان و رابطه تعیین حدومرزهای اشکار است. افراد با دلبستگی آشفته زیاد تر مرز محکمی ندارند و همیشه در نوسان‌اند. برای پیشبرد یک رابطه سالم باید هر دو طرف مرزهای خود را گفتن کنند و درمورد عواقب شکستن مرزها سخن بزنند؛ برای مثال قراری بین خودتان بگذارید که اگر فرد روبه رو با خشونت فریاد زد، شما آنجا را ترک خواهید کرد تا وقتی که حرکت خشونت‌آمیز او همه بشود.

۳. صبوری

افرادی که دلبستگی آشفته دارند، بدخواه و بدجنس نیستند. آنها فقط یاد نگرفته‌اند چطور احساسات خود را مهار کنند و در رابطه سالم بمانند. آنها تلاش می‌کنند حرکت و نیازهایشان را توضیح دهند و شما باید در این مسیر با صبوری همراهشان بمانید. هنگامی اوضاع خوب است، روی نکات مثبت آنها تمرکز کنید و به شریک عاطفی خود بگویید از کدام ویژگی‌ها و رفتارشان خوشتان می‌آید. این کار حس اضطرابشان را تسکین می‌دهد و به پیشبرد رابطه پشتیبانی می‌کند.

۴. روان‌درمانی

اگر رابطه‌ای که دارید برایتان مورد قیمت است، باید برای نگه داری آن تلاش کنید. یکی از بهترین راه حلها پشتیبانی‌گرفتن از زوج‌درمانگر است. این متخصصان می‌توانند الگوهای ناسالم را شناسایی کنند و به شما و شریک عاطفی‌تان پشتیبانی کنند نیازها و مشکلات خود را منطقی گفتن کنید. اگر هر دو طرف رابطه به روان‌درمانی متعهد باشند، به‌گمان زیاد می‌توانند رابطه‌ای پایدار و سالم بسازند.

سخن آخر

دلبستگی آشفته یکی از انواع دلبستگی ناامن است و ریشه در کودکی ما دارد. افرادی که این نوع دلبستگی را دارند، رفتارشان آشفته و متناقض است. این آشفتگی هم به خود فرد و هم به شریک عاطفی او صدمه می‌زند. بهترین روش روبه رو با این چالش‌ها شناخت انواع دلبستگی و بازدید الگوهای رفتاری ناسالم و اصلاح آنهاست.

اگر این مقاله برایتان سودمند بوده است، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و نظرتان را برایمان بنویسید.

[ad_2]

منبع

نورون‌ها مسئول سرایت احساسات

سرایت عاطفی چیست؛ آیا احساسات مسری می باشند؟

[ad_1]

به گمان زیاد این جمله را شنیده‌اید که «خنده مسری است» و وقتی که فردی به شما لبخند می‌زند، بلافاصله در عکس العمل به این کار او شما هم لبخند می‌زنید. این اتفاق محدود به لبخندزدن و حس شادمانی نیست؛ غم و اندوه و احساسات فرد دیگر هم سرایت‌پذیرند. در این مقاله درمورد سرایت‌پذیری احساسات و نظریه سرایت عاطفی می‌گوییم. با ما همراه باشید.

سرایت عاطفی چیست؟

سرایت عاطفی یعنی مشاهده حرکت یک فرد منجر بشود دیگران همان حرکت را انعکاسی تکرار کنند. ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم و به محرک‌های دنیای اطرافمان عکس العمل نشان می‌دهیم، بعد جای شگفتی نیست که احساسات و رفتارهایمان نیز تحت‌تأثیر اطرافیانمان قرار گیرند.

نظریه سرایت عاطفی

الین هتفیلد اولین کسی می بود که این نظریه را نقل کرد و سرایت عاطفی را «تمایل به پیروی و همگام‌سازی خودکار عبارت‌ها، صداها، حالت‌ها و حرکت‌ها با افراد دیگر و درنتیجه هم‌گرایی عاطفی» تعریف کرد.

چه چیزی علتسرایت عاطفی می‌بشود؟

گرچه مطابق پژوهش‌های اولیه سرایت عاطفی کاملا ناخودآگاه رخ می‌دهد، امکان پذیر عوامل مختلفی در سرایت عاطفی نقش داشته باشند یا علتایجاد آن شوند. این عوامل عبارت‌اند از:

اتاقی را فکر کنید پر از افرادی که در حال تماشای نمایش استندآپ کمدین می باشند. داستان خنده‌دار و اعمال مجری علتواکنش مسری نشاط در بین بینندگان می‌بشود. تعداد بسیاری از افراد همانند تبلیغ‌کنندگان، فیلم‌سازان، رستوران‌داران و فروشندگان برای متقاعدکردن شما به خرید چیزی یا تشکیل احساسی در شما از سرایت عاطفی منفعت می‌گیرند.

برای فهمیدن بهتر عوامل محیطی اتاقی تمیز را فکر کنید که همه وسایل مرتب و سر جای خودشان می باشند. دیدن این اتاق به شما اسایش می‌دهد و این حس برای هر فردی که داخل اتاق بشود و تمیزی آن را ببیند، مسری است.

احساسات منفی مسری‌ترند یا احساسات مثبت؟

همان گونه که احساسات مثبت به دیگران سرایت می‌کنند، احساسات منفی نیز مسری‌اند. دلنشین است بدانید احساساتی همانند غم، خشم، ناامیدی و افسردگی زیاد مسری‌تر از احساسات مثبت‌اند و زیاد سریع دیگران را دچار می‌کنند. عوامل محرکی همانند کم‌خوابی، گرسنگی و استرس شدید، فرد را در برابر سرایت عاطفی صدمه‌پذیرتر می‌کنند.

ربط سرایت عاطفی با نورون‌ها

بر پایه پژوهش‌ها، امکان پذیر همانند‌سازی احساسات دیگران ریشه عصبی داشته باشد. این عامل عصبی مربوط به نورون‌های آینه‌ای است؛ وقتی که فردی فرد دیگر را در حال انجام کاری مشاهده می‌کند، نورون‌های خاصی در مغزش فعال و علتخواهد شد دقیقا همان کار را تکرار کند. یعنی اگر فرد فرد دیگر را در حال گریه‌کردن، خندیدن یا لبخندزدن ببینید، آنچه را انجام می‌دهد، آینه‌وار انجام می‌دهید و این‌طوری احساسات فرد به شما سرایت می‌کنند. تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که چرا کودکتان دقیقا کارها و رفتارهای شما را انجام می‌دهد؟ گویا دلیلش نورون‌های آینه‌ای و سرایت‌پذیری عاطفی است.

مرحله های سرایت عاطفی و تأثیر آن

به نظر می‌رسد سرایت عاطفی آن‌قدر سریع اتفاق می‌افتد که حتی متوجهش هم نمی‌شوید، بااین‌حال کارشناسان اعتقاد دارند ابراز سرایت عاطفی مراحلی دارد.

  • پیروی: در عکس العمل به لبخند فرد روبه رو، لبخند می‌زنید و خنده‌اش را پیروی می‌کنید.
  • بازخورد: فکر می‌کنید که من از لبخند و نشاط فرد دیگر خوشحال شده‌ام.
  • سرایت: اکنون که من شادم، من هم لبخندم را به دیگران منتقل می‌کنم.

یقیناً لبخندزدن و خندیدن راه‌های مثبتی برای به‌اشتراک‌گذاشتن احساسات‌اند. جای شگفتی نیست که هنگامی لبخند می‌زنید و احساسات دیگران را منعکس می‌کنید، حس نشاط بیشتری می‌کنید و استرستان افت می‌یابد.

سرایت احساسات مثبت تأثیرات زیاد مثبتی هم دارد همانند لبخندی که ادامه می‌یابد، ربط و اضطراب که در کنسرت حس می‌کنیم و حس حمایتی که در رویدادهایی همانند یادبودها دیده می‌بشود. این در حالی است که احساسات مسری منفی تأثیری منفی دارند. هنگامی حس منفی دیگران به ما سرایت می‌کند، ثابت‌قدم‌ماندن و مهار احساسات منفی زیاد دشوار می‌بشود. وقتی که احساسات منفی در گروهی از افراد سرایت کنند، امکان پذیر اثرات ناخوشایندی همچون افزایش خشونت بر جای بگذارند.

راه حلهای مهار اثرات سرایت عاطفی

با دقت به اثراتی که سرایت عاطفی دارد، ملزوم است روشهای مهار سرایت احساسات را یاد بگیریم. در ادامه، تعدادی از پیشنهاد‌های سودمند در این عرصه را نقل کرده‌ایم.

  • دریابید که چه اعمالی (کلامی و غیرکلامی) شما را وادار به عکس العمل می‌کنند. آیا احساسی را که این اعمال در شما تشکیل می‌کنند، دوست دارید؟ اگر علاقه‌ای به این‌ احساسات ندارید، می‌توانید به‌محض مشاهده این چنین رفتارهایی عمل های ملزوم را انجام دهید و تا حد امکان از آنها پرهیز کنید.
  • یک لحظه بایستید و آنچه را در حال وقوع است، تحلیل کنید و نفس عمیقی بکشید. اکنون که به خودتان زمان تحلیل شرایط را داده‌اید، از بدنتان به سود خود منفعت گیری کنید. تنفس عمیق زیاد سودمند است. هنگامی این کار را انجام می‌دهید، بدن به ذهن این سیگنال را می‌دهد که «همه‌چیز درست خواهد شد» و بدن و ذهن شما اغاز به متمرکزشدن می‌کنند.
  • همدلی با دیگران را تمرین کنید. همدلی درست و بجا با دیگران به شما این امکان را می‌دهد که احساسات دیگران را از احساسات خود جدا کنید. هنگامی همدلی می‌کنید، یعنی احساسات دیگران را فهمیدن می‌کنید و برای گذر بهتر از این شرایط کنارشان می‌مانید نه این که احساسات آنها را احساسات خود بدانید.
  • با افرادی ربط برقرار کنید که تأثیر مثبتی روی شما دارند. تلاش کنید با افرادی در ربط باشید که به شما اسایش خواهند داد و بودن در کنارشان حس راحتی را برایتان به ارمغان می‌آورد.
  • توانایی‌های مقابله‌ای سودمند را تحکیم کنید. در موقعیت‌های ازردهکننده و دشوار، از راهبردهای مقابله‌ای سودمند همانند تنفس عمیق، تجسم هدایت‌شده و بازسازی شناختی منفعت گیری کنید.

کلام پایانی

زندگی پر از لحظات تلخ و شیرینی است که به‌راحتی سرایت‌پذیرند. مسئله مهم این است که مهار احساسات و عکس العمل درست به سرایت عاطفی را یاد بگیرید.

چه احساساتی راحت‌تر به شما سرایت‌ می‌کنند؟ لطفا نظرات و ازمایش ها ارزشمندتان را با ما و کاربران عزیزمان در بین بگذارید.

[ad_2]

منبع

نحوه رفتارکردن با دوست قلابی

۶ نشانه دوست قلابی و روش برخورد با او

[ad_1]

دوست واقعی یکی از ارزشمندترین دارایی‌های انسان‌ است. مطابق پژوهش‌ها، داشتن دوستان واقعی و صمیمی برای سلامت روان ما سودمند است و استرس و اضطرابمان را افت می‌دهد. یقیناً برخی دوستان هم دوستان قلابی‌اند. در این مقاله، نشانه‌های دوستان قلابی و نحوه برخورد با آنها را می‌گوییم. با ما همراه باشید.

نشانه‌های دوست قلابی

۱. رابطه یک‌طرفه است

طبق معمول رابطه با دوست قلابی نوعی رابطه یک‌طرفه است. دوست قلابی فقط وقتی کنار شما است که به نفعش باشد و به شما نیاز داشته باشد، نه وقتی که شما به بودنش نیاز دارید. او گفت‌وگوهای شما هم فقط درمورد او، زندگی و احوالاتش است و علاقه بسیاری به شنیدن درمورد شما ندارد.

۲. غیرقابل‌مطمعن است

دوست قلابی طبق معمول به قول‌ها و قولهایی که می‌دهد، وفا نمی‌کند و قطعا نمی‌توانید روی او حساب کنید. امکان پذیر این فرد کلامی گفتن کند که کنار شما است، اما موقع عمل‌کردن که برسد، بی‌هوا غیبش می‌زند.

۳. احترام شما را نگه نمی‌دارد

دوست قلابی امکان پذیر پیش رویتان یک‌ جور حرکت کند و پشت‌سرتان از شما بدگویی کند. حتی امکان پذیر سخن‌ها و رازهای شما را پیش دیگران برملا و شایعاتی درمورد شما پخش کند. دوست قلابی شما فردی است که حرمت نگه نمی‌دارد و در وجود دیگران به شما توهین یا شما را تحقیر می‌کند.

۴. حسود است

حسادت یکی دیگر از نشانه‌های دوستان قلابی است. دوستان واقعی از دیدن پیروزی‌های شما خوشحال خواهد شد، اما دوستان قلابی این‌طور نیستند. این افراد از پیروزی‌ها و دستاوردهای شما حس خطر می‌کنند و به‌جای شادشدن و جشن‌گرفتن دستاوردهایتان، امکان پذیر تلاش کنند آنها را کم‌اهمیت نمود دهند.

۵. دوستی شما مشروط است

دوست قلابی تا وقتی کنار شما است که از بودن کنارتان منفعتی عایدش بشود. فرقی نمی‌کند این منفعت چه موقعیت اجتماعی باشد و چه مالی، این فرد به‌محض رسیدن به مقصد نهایی‌اش کم‌کم ارتباطش را با شما قطع می‌کند. دوست قلابی امکان پذیر برای رسیدن به هدفش از بودن کنار شما، هر کاری اعم از دادن حس گناه به شما یا باج‌گیری عاطفی انجام دهد.

۶. حدومرزها را مراعات نمی‌کند

هر فردی برای خودش حریم خصوصی و حدومرزهایی دارد. دوست قلابی حدومرزهای شما را به رسمیت نمی‌شناسد و زیاد زمان‌ها از آنها فراتر می‌رود یا به‌کل آنها را نادیده می‌گیرد. احترام به حریم خصوصی شما برای دوست قلابی‌تان اهمیتی ندارد.

چه عواملی علتخواهد شد افراد دوست قلابی باشند؟

۱. خودمحوری

فرد خودمحور فقط به نیازها و خواسته‌های خودش دقت می‌کند. این فرد دیگران را نردبانی می‌کنند برای رسیدن به اهداف خود بدون این که کمترین توجهی به نیازها و خواسته‌های فرد روبه رو داشته باشند. نوع پرورش این افراد به‌طوری بوده است که همیشه به خودشان بیشتر از هرکس فرد دیگر بها خواهند داد.

۲. ناامنی

مطابق پژوهش‌های محققان، افرادی که عزت‌نفس پایین دارند یا حس بی‌کفایتی می‌کنند، از دوستی قلابی به‌گفتن روشی برای افزایش قیمت خود منفعت گیری می‌کنند. این افراد برای این که حس بهتری داشته باشند، مدام به‌جستوجو دقت و قبول دیگران‌اند.

۳. خودشیفتگی

افراد خودشیفته زیاد تر از دیگران به تشکیل دوستی‌های قلابی علاقه‌مندند. این افراد می‌خواهند با برقراری رابطه‌های قلابی به دیگران فخرفروشی و خودنمایی کنند. برای افراد خودشیفته نیازها و خواسته‌های فرد روبه رو اهمیتی ندارد و زیاد تر به فکر از بین بردن‌کردن نیازها و رسیدن به اهداف خودشان‌اند.

۴. روان‌پریشی

به‌حرف های کارشناسان، افرادی که تمایلات روان‌پریشانه دارند، زیاد تر از دیگران مایل به برقراری روابط قلابی‌اند. روان‌پریشی این افراد با رفتارهایی همانند فقدان همدلی و بی‌توجهی به حقوق و احساسات دیگران اشکار می‌بشود.

۵. صدمه‌های دوران کودکی

ازمایش ها ناگوار و صدمه‌های دوران کودکی بر همه تکه‌های زندگی بزرگ‌سالی تأثیر دارند، حتی بر برقراری ربط دوستانه!

انواع دوست قلابی

  • رفیق نیمه‌راه: افرادی که فقط در اوقات خوشی کنارتان‌اند و با سخت‌شدن شرایط تنهایتان می‌گذارند.
  • زمان‌طلب: افراد زمان‌طلب همیشه به‌جستوجو چیزی می باشند که منفعتی برایشان داشته باشد. هنگامی منفعتشان در دوستی با شما باشد، کنارتان خواهند ماند و وقتی که شما به آنها نیاز داشته باشید، ناپدید خواهند شد.
  • چاپلوس: افراد چاپلوس مدام با توصیف‌های اغراق‌آمیز در حال تحسین‌کردن شما می باشند، اما نیت آنها واقعی نیست. آنها از این طریق می‌خواهند شما را وادار به انجام کارهای مدنظرشان کنند.
  • رقیب: دستاوردهای شما برای رقبایتان تهدید محسوب خواهد شد. آنها با دوستی‌های قلابی می‌خواهند دستاوردهای شما را کم‌اهمیت نمود دهند، کوششهایتان را تضعیف و به نحوی حس برتری کنند.
  • شایعه‌پراکن: این افراد در دنیای شایعه ها زندگی می‌کنند. آنها امکان پذیر با افترا و شایعه‌پراکنی درمورد شما به اعتبار و روابطتان صدمه بزنند.
  • مصرف‌کننده: این افراد از سخاوت و مهربانی شما سوءاستفاده می‌کنند و از منبع های مالی و غیرمالی شما بدون سپاس منفعت می‌برند.
  • جویای اعتبار: جویندگان اعتبار برای تحکیم عزت‌نفس خود به دقت، قبول و تمجید شما نیاز دارند.

دوستی قلابی چه آسیبی به ما می‌زند؟

احساساتی که امکان پذیر درنتیجه داشتن یک دوست قلابی دچارشان شوید، عبارت‌اند از:

  • ناامیدی: طبق معمول وقتی که دوست قلابی‌تان به شما اهمیت ندهد، دچار ناامیدی و ناراحتی خواهید شد.
  • خیانت: هنگامی فهمید شوید دوست‌تان پشت‌سر شما سخن می‌زند، اطلاعات شخصی شما را با دیگران به اشتراک می‌گذارد یا درمورد شما شایعاتی پخش می‌کند، حس ناراحتی و قربانی خیانت‌ شدن خواهید کرد.
  • خشمگینی و رنجش: امکان پذیر از نظرات و اعمال دوستان قلابی‌تان عصبانی یا غمگین شوید.
  • شک به خود: دوستان قلابی امکان پذیر با بی‌اعتبارکردن شما علتشوند به خودتان شک کنید.
  • افت عزت‌نفس: دوستی‌های ساختگی علتخواهد شد حس بی‌ارزشی کنید و بر عزت‌نفس شما تاثییر منفی می‌گذارند.
  • بدبینی: توانایی دوستی قلابی می‌تواند شما را به دیگر روابط بدبین کند. امکان پذیر بیش‌ از حد محتاط شوید و از هراس این که مجدد صدمه ببینید، به‌راحتی به دیگران مطمعن نکنید.

با دوست قلابی چطور حرکت کنیم؟

شناخت دوست قلابی راحت نیست، بااین‌حال دقت به این نکات در ربط با دوست قلابی سودمند است:

  • به غریزه خود مطمعن کنید: به ندای قلبتان گوش کنید. اگر حس می‌کنید مشکلی در رابطه با دوست‌تان وجود دارد، شهود خود را نادیده نگیرید.
  • دوست‌تان را در جریان نیازهایتان قرار دهید: نیازها و خواسته‌هایتان از این رابطه را به‌وضوح برای دوست‌تان بگویید و به او فرصتی بدهید تا ببینید چه مقدار به خواسته‌هایتان بها می‌دهد.
  • درمورد چیزهایی که آزارتان خواهند داد، با دوست‌تان سخن بگویید کنید: اگر مشکلی در رابطه با این فرد دارید و چیزی آزارتان می‌دهد، درمورد‌اش با او سخن بگویید کنید و عکس العمل او را برسی کنید.
  • حدومرز تعیین کنید: حدومرزهایتان را به دوست‌تان تذکر بدهید و بخواهید به آنها پایبند باشد.
  • ربط با او را محدود کنید: اگر دوست قلابی با بی‌احترامی یا توهین به شما ازردهتان کرده است، ارتباطتان را محدود و کم‌کم قطع کنید. نشاط و رفاه خودتان را در برتری قرار دهید.
  • احساسات‌تان را با دوستی واقعی در بین بگذارید: درمورد احساسات‌تان با دوستان قابل‌مطمعن یا اعضای خانواده سخن بگویید کنید. سخن بگویید‌کردن درمورد دغدغه‌های ذهنی و احساسات مقداری از بار سنگین آنها می‌کاهد.
  • خودمراقبتی را تمرین کنید: کارهایی را انجام دهید که از آنها لذت می‌برید. روی چیزهایی تمرکز کنید که به شما حس خوبی به خودتان و زندگی‌تان خواهند داد.
  • روابط با دوستان واقعی را تحکیم کنید: زمان‌تان را با دوستانی بگذرانید که واقعا به شما اهمیت خواهند داد.

چطور دوست واقعی اشکار کنیم؟

عمل های سودمند برای پیداکردن دوست‌ واقعی عبارت‌اند از:

  • خودتان باشید: دوستی‌های واقعی و اصیل مبتنی بر ارتباطات واقعی‌اند. با خودتان صادق باشید و بگذارید دیگران شما را همان‌طوری که هستید، بشناسند.
    به جستوجو افرادی با قیمت‌های شبیه باشید: با افرادی ربط برقرار کنید که قیمت‌ها و باورهایشان شبیه خودتان است.
  • به رابطه‌تان زمان بدهید: اجازه دهید دوستی به‌آرامی شکل بگیرد و روال طبیعی خودش را طی کند. الگوهای رفتاری طبق معمول در طول زمان ظاهر خواهد شد.
  • یقین شوید رابطه‌تان دوطرفه است: دوستی‌های واقعی رابطه‌های دوطرفه‌اند و هر دو طرف به یک اندازه در آن شریک‌اند.
  • کیفیت را بر کمیت برتری دهید: به‌جای تلاش برای داشتن دوستان زیاد، دوستی‌های پایدار و واقعی تشکیل کنید.
  • مواظب زنگ‌های خطر باشید: مواظب زنگ‌های خطری همانند چاپلوسی بیش‌ از حد، پخش شایعه ها و سوءاستفاده مداوم از مهربانی خود باشید.

شما بگویید

به‌نظر شما، دوست قلابی چه نشانه‌های فرد دیگر دارد؟ تابه‌حال در دام این‌گونه دوستی‌ها دچار شده‌اید؟ لطفا نظرات و ازمایش ها ارزشمندتان را با ما و کاربران عزیزمان در بین بگذارید.

[ad_2]

منبع

در جلسه با فردی که خود را دانای کل می‌داند همدل باشید

با کسی که خود را دانای کل می‌داند چطور رفتار کنیم؟

[ad_1]

آیا کسی را می‌شناسید که خود را دانای کل بداند؟ این افراد نظر مخالف خود را با صدای رسا و با لحنی مغرورانه بیان می‌کنند و به‌احتمال زیاد هرگز نشنیده‌اید که کلمه «نمی‌دانم» را به زبان بیاورند. معاشرت با این افراد بسیار سخت و خطرناک است، زیرا اگر مراقب سلامت روان خود نباشید، احتمال دارد به شما آسیب بزنند. در این مقاله، روش‌هایی کاربردی و مؤثر برای مواجهه با این افراد را مطرح می‌کنیم. با ما همراه باشید.

دانای کل کیست؟

همه ما یکی را می‌شناسیم که فکر می‌کند همه چیز را می‌داند در حالی که دانش و توانایی‌های واقعی خود را در نظر نمی‌گیرد. این افراد تمایل دارند مکالمه را کاملا در دست بگیرند؛ نظرات دیگران را نادیده می‌گیرند و بدون در نظر گرفتن جوانب مختلف تصمیم می‌گیرند. آنها طوری رفتار می‌کنند که انگار همه‌جا بوده‌اند و همه‌چیز را تجربه کرده‌اند و برای هر مسئله‌ای راه‌حلی دارند. کارشناسان به چنین افرادی دانای کل می‌گویند.

زندگی با کسی که خود را دانای کل می‌داند بسیار دشوار است. این افراد شنوندگان خوبی نیستند و با هر چیزی مخالفت می‌کنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. بعضی از آنها حتی رفتاری پرخاشگرانه و بی‌رحمانه دارند و با قلدری اطرافیان خود را آزار می‌دهند.

آیا دانای کل بودن نشانه بیماری روانی است؟

برخی از افراد ممکن است برای مخفی‌کردن احساس ناامنی یا جبران شکست‌های گذشته‌شان نقاب دانای کل بزنند. آنها می‌خواهند با این کار ضعف‌های شخصیتشان را پنهان کنند و در محیط اجتماعی انسانی آگاه و موفق به نظر برسند. گاهی هم افرادی که خود را دانای کل می‌دانند، اختلال شخصیت خودشیفته یا عقده برتری دارند. افراد مبتلا به این بیماری معمولا دیگران را تحقیر می‌کنند تا احساس بهتری به خود داشته باشند. بر اساس راهنمای تشخیصی اختلالات روانی، اگر فردی حداقل ۵ مورد از ویژگی‌های زیر را داشته باشد، ممکن است به این بیماری مبتلا باشد:

  • نیاز به تحسین بیش از حد دارد؛
  • درباره هوش و دستاوردها و استعدادهای خود اغراق می‌کند؛
  • فکر می‌کند منحصربه‌فرد است و فقط افراد خاصی می‌توانند او را درک کنند؛
  • رفتارهای متکبرانه دارد؛
  • درباره عقل، زیبایی، قدرت و موفقیت خود فانتزی‌های بزرگی دارد؛
  • فکر می‌کند مستحق جایگاهی بسیار بالاست؛
  • انتظار دارد دیگران با او رفتار ویژه‌ای داشته باشند و از او اطاعت کنند؛
  • به دیگران حسادت می‌کند و فکر می‌کند دیگران به او حسودی می‌کنند؛
  • از دیگران برای منافع شخصی خود سوءاستفاده می‌کند؛
  • مایل نیست یا نمی‌تواند با دیگران همدلی کند.

چرا مردم این‌گونه رفتار می‌کنند؟

کسی که خود را دانای کل می‌داند، ممکن است اختلال شخصیت داشته باشد یا صرفا دچار کمبود اعتمادبه‌نفس باشد. طبق تحقیقات، هیچ علت مشخصی برای اختلال شخصیت خودشیفته وجود ندارد. کارشناسان معتقدند که ژنتیک، فشار عصبی و محیط زندگی در دوران کودکی در بروز این اختلال نقش دارند. در سایر موارد هم احساس ناامنی و بی‌کفایتی موجب می‌شود افراد بخواهند ضعف‌های خود را پشت نقاب دانای کل پنهان کنند.

راهکارهای مقابله با این افراد

بودن در کنار افرادی که خود را دانای خود می‌دانند احساسات پیچیده‌ای ایجاد می‌کند. این افراد خود را برتر نشان می‌دهند و باعث می‌شوند ما احساس ناراحتی، عصبانیت، حقارت یا ناامنی کنیم. تعامل با این افراد سخت و طاقت‌فرساست، اما روش‌هایی وجود دارند که بتوانید شرایط را مدیریت کنید و رابطه اثربخش و مفیدی با آنها بسازید.

البته صحبت‌کردن درباره روش‌های برخورد مناسب آسان‌تر از عمل‌کردن به آنهاست. شما برای مهار واکنش‌های خود به زمان و تمرین مداوم نیاز دارید. در ادامه، برخی از روش‌های مواجهه صحیح با چنین افرادی را مطرح می‌کنیم که ممکن است در موقعیت‌های مختلف برایتان مفید باشد.

۱. آرامش خود را حفظ کنید

عصبانیت یکی از احساسات طبیعی انسان است و در بعضی موقعیت‌ها برای ما مفید است، اما اگر با فردی سروکار دارید که خود را دانای کل می‌داند، ممکن است عصبانیت همه‌چیز را بدتر کند. در مواجهه با این افراد سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. این‌طوری می‌توانید مسئله را واضح ببینید و آن را به‌خوبی تحلیل کنید.

قبل از پاسخ‌دادن به هر حرفی، ابتدا فکر کنید. بیشتر مردم شنوندگان خوبی نیستند و وقتی طرف مقابل در حال صحبت است، به او توجه نمی‌کنند و در ذهنشان به پاسخ فکر می‌کنند. تلاش کنید فعالانه گوش دهید، دقیق فکر کنید و سپس پاسخ بدهید. پاسخ حساب‌شده باعث می‌شود احترام بیشتری دریافت کنید و فرصتی برای عیب‌جویی به دانای کل ندهید.

۲. مسئله را شخصی نکنید

درک کنید که رفتار این افراد به شما ربطی ندارد. کسانی که خود را دانای کل می‌دانند با شما مشکل ندارند؛ آنها برای مقابله با احساسات و چالش‌های درونی خود این‌طور رفتار می‌کنند. اگر به الگوی رفتاری آنها در طولانی‌مدت توجه کنید، می‌بینید با همه افراد چنین برخوردی دارند.

برای مقابله با کسانی که خود را دانای کل می‌دانند، مرزهای خود را تعیین کنید. آنها ممکن است به حدومرز شما توجهی نداشته باشند و رفتار خود را تغییر ندهند، اما پس از مدتی که شما روی مرزهای خود پافشاری کنید، ناخودآگاه می‌فهمند که شما شخصیتی قوی دارید و رفتار بهتری از خود نشان می‌دهند.

۳. بحث نکنید

افرادی که خود را دانای کل می‌دانند اعتقاد دارند که همه‌چیز را درباره شما، موقعیت‌های مختلف و کل جهان می‌دانند. آنها در بحث و مناظره ماهرند و فرصتی به دیگران نمی‌دهند که صحبت کنند. به نظر می‌رسد آنها برای هر حرفی پاسخی آماده دارند و یاد گرفته‌اند استدلال‌هایی ظاهرا منطقی مطابق اهداف خود بسازند و در موقعیت‌های مختلف آن را ارائه کنند.

طبیعی است وقتی می‌شنویم فردی حرف نادرستی می‌زند، بخواهیم از خودمان دفاع کنیم اما در برخورد با این افراد بهتر است آگاهانه عمل کنیم و وارد بحث نشویم چراکه آنها شما را در دوری باطل گرفتار می‌کنند و اجازه نمی‌دهند برنده شوید. در این شرایط بهتر است راهی پیدا کنید که با مهربانی و هم‌دردی نظرتان را بیان کنید یا اگر آنها به شما حمله کردند، تحت‌تأثیر قرار نگیرید. از گفت‌وگو خارج شوید و وقتی توهم برتری آنها فروکش کرد، صحبت‌هایتان را ادامه دهید. علاوه‌بر این، می‌توانید به‌جای درگیرشدن در یک مکالمه طولانی، گفت‌وگو را را با یک جمله ساده مانند «از این پیشنهاد شما متشکرم» پایان دهید.

۴. نقاط قوت خود را بدانید

تعامل با کسانی که خود را دانای کل می‌دانند، خسته‌کننده است و انرژی زیادی می‌طلبد. اعتمادبه‌نفس سلاحی مؤثر برای مقابله با این افراد است. اگر سعی می‌کنند شما را تخریب کنند، در این دام گرفتار نشوید. نقاط قوت و توانایی‌هایتان را در ذهن داشته باشید و از آنها کمک بگیرید. علاوه‌بر این، اعتمادبه‌نفس سبب می‌شود هنگام تعامل با این افراد احساس حقارت و بی‌کفایتی نکنید.

فراموش نکنید که رفتار این افراد از احساس ناامنی آنها نشئت می‌گیرد و نمی‌دانند چه تأثیر بدی روی دیگران دارند، بنابراین در برخورد با کسی که خود را دانای کل می‌داند هوشیار و آگاه باشید. بر توانایی‌هایتان تکیه کنید و اجازه ندهید به سلامت روان شما آسیب بزنند.

۵. همدل باشید

سعی کنید در برخورد با کسی که خود را دانای کل می‌داند همدل باشید. این راهکار کمی دشوار به نظر می‌رسد، اما تلاش کنید دیدگاه و موقعیت او را درک کنید. این افراد اغلب از کمبود عزت نفس یا مسئله‌ای شخصی در عذاب‌اند و نقاب دانای کل را برای خود انتخاب کرده‌اند که آزرده نشوند. به‌جای عصبانی‌شدن، آنها را درک کنید؛ از مجادله با آنها بپرهیزید و با همدلی با این افراد سخن بگویید.

به یاد داشته باشید دانای کل شما را احمق یا بی‌سواد فرض نمی‌کند. او به شما احترام می‌گذارد، اما متوجه تفاوت واقعیت با عقیده نیست، بنابراین خونسرد باشید و پاسخ‌های غیرمنطقی آنها را نشنیده بگیرید.

۶. با آمار و مثال صحبت کنید

اگر در جایگاه مدیر وارد جلسه با دانای کل می‌شوید، باید صداقت و صراحت خود را نشان دهید. مشاوران می‌گویند افراد حاضر در جلسه از رفتار مدیر جلسه الگوبرداری می‌کنند؛ بنابراین خوب است جملاتی را بیان کنید که انعطاف‌پذیری شما را نشان دهند و فضای جلسه را صلح‌آمیز نگه دارند. مثلا بگویید: «بیایید ایده‌هایمان را بیان کنیم تا برای این مسئله پاسخ‌های متنوعی پیدا کنیم». این رفتار به تمام افراد فرصت ابراز عقیده می‌دهد و دانای کل نمی‌تواند گفت‌وگو را به دست بگیرد.

اگر هم در حال ارائه موضوعی به مدیر یا کارفرمای خودید، با بیان آمار و دلایل صحبت کنید. به اطلاعات خود مطمئن باشید و قبل از جلسه آنها را بررسی کنید. هرچقدر آمار و اطلاعات دقیق‌تری داشته باشید، دانای کل فرصت کمتری برای مداخله در صحبت‌هایتان خواهد داشت.

۷. شوخ‌طبع بمانید

کسانی که خود را دانای کل می‌دانند رفتار تدافعی و تهاجمی دارند. بدترین کاری که در برابر آنها می‌توانید انجام دهید، ایجاد احساس خطر برای آنهاست. صحبت‌کردن با طعنه و کنایه احساس ترس را تداعی می‌کند و تأثیری منفی بر مکالمات شما خواهد داشت. در عوض یک نفس عمیق بکشید، لبخند بزنید و با شوخ‌طبعی گفت‌وگو را ادامه دهید. شوخ‌طبعی نشان‌دهنده صمیمیت و دوستی بین افراد است و در موقعیت پرتنش فرد را خلع سلاح می‌کند.

۸. سؤال بپرسید

دانای کل از مخالفت و بیان دیدگاه‌های انتقادی لذت می‌برد. اگر این موقعیت برای شما آزاردهنده است، با پرسش‌هایی او را به چالش بکشید. این کار او را مجبور می‌کند که قبل از صحبت‌کردن کمی فکر کند و پاسخ غیرمنطقی ندهد. وقتی با کسی حرف می‌زنید که خود را دانای کل می‌داند، محترمانه از او سؤال بپرسید. مثلا بپرسید چرا معتقد است که چیزی درست است یا منابع خود را از کجا پیدا کرده‌. پرسیدن سؤالات اصولی و دقیق به‌مرور به آنها می‌آموزد که قبل از صحبت‌کردن، باید منابع و دلایل معتبری برای گفته‌هایشان پیدا کنند.

۹. بازخورد سازنده ارائه کنید

شاید باورتان نشود، اما دانای کل از تأثیر منفی رفتارش بر دیگران بی‌خبر است. همیشه به نظر می‌رسد این افراد اعتمادبه‌نفس زیادی دارند اما اغلب از احساس ناامنی و بی‌کفایتی رنج می‌برند. اگر رفتار دانای کل شما را آزار می‌دهد، بهتر است او را به نوشیدن یک فنجان قهوه یا جلسه‌ای خصوصی دعوت کنید و در فضایی آرام و امن، احساس خود را به او بگویید. در بیان احساسات خود صادق باشید و عزت نفس او را هدف نگیرید. مثلا می‌توانید بگویید: «بعضی اوقات برای من سخت است که نظرم را بیان کنم، چون خجالتی هستم و نمی‌توانم صحبت دیگران را قطع کنم. آیا می‌توانی کمی صبر کنی تا صحبتم تمام شود و بعد نظراتت را بگویی؟»

در جلسات نیز می‌توانید از این تکنیک استفاده کنید. اگر کسی که خود را دانای کل می‌داند وارد مکالمه شما شد، می‌توانید صریح و مؤدبانه درخواست خود را بیان کنید. مثلا بگویید: «من برای نظرات شما احترام زیادی قائلم، اما در حال حاضر منظور دیگری دارم. آیا می‌توانید فقط در مورد این موضوع بخصوص نظرات‌تان را بگویید؟»

۱۰. رابطه خود را محدود کنید

اگر تمام روش‌های قبل را امتحان کردید و همچنان به نتیجه‌ای نرسیدید، رابطه خودتان را با دانای کل محدود کنید. چنین افرادی را بیرون دعوت نکنید، به مکان‌های موردعلاقه‌شان سر نزنید و پاسخ تماس‌های تلفنی غیرضروری آنها را ندهید. شاید فکر کنید این رفتار ظالمانه و دور از ادب است، اما فراموش نکنید که سلامت روان شما از همه‌چیز مهم‌تر است.

اگر همکاری دارید که خود را دانای کل می‌داند، شرایطتان سخت‌تر است، چراکه نمی‌توانید به‌راحتی از معاشرت با او اجتناب کنید. در این حالت، می‌توانید وانمود کنید که صدایشان را نمی‌شنوید یا مؤدبانه لبخند بزنید و سکوت کنید. علاوه‌بر این، می‌توانید با جملاتی کوتاه موضوع گفت‌وگو را تغییر دهید یا به آنها اجازه ندهید خیلی صحبت کنند.

سخن آخر

معاشرت با افرادی خود را دانای کل می‌دانند انرژی زیادی از شما می‌گیرد و ممکن است رفتار بد آنها تا مدت‌ها شما را آزار دهد. فراموش نکنید که سلامت روان شما مهم‌تر از هر رابطه اجتماعی است و باید با روشی مناسب با این افراد صحبت کنید تا در دامشان گرفتار نشوید.

اگر این مقاله برایتان مفید بوده است، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و نظرتان را برایمان بنویسید.

[ad_2]

منبع

کمک گرفتن از یکی از همکاران قابل اعتماد برای تغییر نظر همکاری مخالف

چگونه نظر دیگران را عوض کنیم؟

[ad_1]

متقاعدکردن افرادی که هم‌نظر شما هستند کار سختی نیست، ولی تلاش برای تغییر نظر فردی مخالف یا منتقد داستان دیگری است. برای تغییردادن نظر دیگران و تأثیرگذاشتن بر آنها باید یاد بگیریم که چگونه به‌رغم داشتن دیدگاه‌های مختلف، به‌خوبی گفت‌وگو کنیم. برای رسیدن به این هدف استراتژی‌ها و نکات مهمی وجود دارند که با رعایت آنها می‌توانیم گفت‌وگوهای سازنده‌تری داشته باشیم و بر دیدگاه و نظر دیگران اثر بگذاریم. در ادامه، نکات و استراتژی‌های مهم برای تغییر نظر دیگران و تأثیر‌گذاشتن بر دیدگاه آنها را شرح می‌دهیم.

تغییر نظر دیگران در محیط کار

در پژوهشی که برای کتاب لورا با عنوان «لبه: تبدیل دشواری به مزیت» (Edge: Turning Adversity into Advantage) انجام شد، بیش از ۶۰ رهبر تحت‌نظر گرفته شدند و سپس با آنها مصاحبه شد. این رهبران سعی داشتند همکاران و سایر افراد را راضی کنند که نظرشان را درباره روشی که در ابتدا با آن مخالف بودند، تغییر دهند. رهبرانی که در غلبه بر تردید دیگران بیشترین موفقیت را داشتند، کسانی بودند که پیش از تلاش برای متقاعدکردن دیگران ریشه اختلافات را تشخیص می‌دادند. آنها ابتدا از خود می‌پرسیدند «چه چیزی موجب مقاومت فرد مخالف در برابر من می‌شود؟» معمولا این رهبران تعیین می‌کردند که چه جنبه‌هایی از استدلال‌هایشان بیشترین مخالفت و واکنش‌های احساسی را در طرف مقابل برانگیخته‌اند، سپس بسته به پاسخ داده‌شده با یکی از سه استراتژی هدفمند زیر با آن موقعیت روبه‌رو می‌شدند.

۱. گفت‌وگوی شناختی (Cognitive Conversation)

گاهی دلیل مخالفت طرف مقابل دلیلی عینی است. اگر او مجموعه‌ای منطقی از مخالفت‌ها را به‌روشنی بیان می‌کند و به نظر نمی‌رسد که انگیزه‌هایی پنهان داشته باشد، با گفت‌وگوی شناختی با او روبه‌رو شوید. این روش به‌ویژه زمانی مفید است که فرد مخالف نگرشی جدی دارد و به‌راحتی می‌تواند در فرایند تصمیم‌گیری احساسات را کنار بگذارد.

گفت‌وگوی شناختی موفق نیازمند ۲ چیز است: استدلال‌های درست و ارائه مناسب آنها. مثلا فرض کنید که می‌خواهید تأمین‌کننده را تغییر دهید، زیرا محصولات تأمین‌کننده فعلی موجب ایجاد مشکلات فراوانی شده‌اند و تأمین‌کننده‌ای را یافته‌اید که مواد و محصولات بهتری دارد. ولی همکارتان ترجیح می‌دهد که با تأمین‌کننده فعلی کار کنید، زیرا روابط طولانی‌مدتی با او دارد. او با اشاره به قیمت‌های بیشتر تأمین‌کننده جدید با پیشنهاد شما مخالفت می‌کند. شما باید استدلال‌های درستی داشته باشید که ایرادهای همکار مخالفتان را رد کند. در این مورد می‌توانید بگویید که اگر تمام هزینه‌های تولید اضافه ناشی از همکاری با تأمین‌کننده فعلی را در نظر بگیرید، متوجه می‌شوید که در بلندمدت کارکردن با تأمین‌کننده جدید هزینه‌های کمتری خواهد داشت. باید چهارچوبی منطقی و خط داستانی واضحی داشته باشید تا همکارتان را متقاعد کنید که نظرش را دوباره ارزیابی کند. مثلا می‌توانید تأکید کنید که این تصمیم شما بر اساس قیمت، کیفیت و خدمات گرفته شده است.

احساسات را وارد حرف‌های خود نکنید. باید نشان دهید که از دیدگاهی عینی و واقعی، موضع همکارتان به‌اندازه استدلال شما منطقی نیست. توجه داشته باشید که این مخالفان به‌راحتی و با دلایل کلی تحت‌تأثیر قرار نمی‌گیرند. برای مشاجره ذهنی با آنها آماده باشید و حقایقی را آماده کنید که درستی تمام جنبه‌های استدلال کلی شما را نشان می‌دهند.

۲. تبدیل به مدافع (Champion Conversion)

وقتی فرد مخالف را نمی‌توان با استدلال‌های شناختی و منطقی متقاعد کرد یا زمانی که او درباره رابطه شما با خودش شکایتی را مطرح می‌کند، بحث‌کردن بیهوده است. مثلا فرض کنید که می‌خواهید به فردی شایسته که تحت نظارت شما عملکرد درخشانی داشته است ترفیع شغلی بدهید، ولی یکی از مدیران هم‌رَده شما عقیده دارد که کارمندان شما بیشتر از کارمندان او ترفیع می‌گیرند. حتی اگر کاندیدای شما برای ترفیع شغلی شایسته‌تر باشد، باز هم ممکن است که دیگران برنجند و از شما حمایت نکنند.

در این شرایط سعی نکنید که فرد مقابل را متقاعد کنید. باید وقت خود را صرف شناخت او و ایجاد رابطه با او کنید. دیگر مسئله استدلال‌ها یا نحوه ارائه آنها مطرح نیست (دست‌کم در ابتدا)، بلکه مسئله درک دیدگاه و دلیل رنجش آنها مطرح است. مثلا می‌توانید درباره کارمندان او و اینکه به‌نظر او کدام‌یک بیشترین شایستگی را دارد بپرسید. به‌تدریج و با روش‌هایی مانند روشن‌ترکردن ویژگی‌هایی در افراد که از نظر شما ارزشمندند یا نشان‌دادن اینکه برای سبک مدیریت فرد مخالف با خود ارزش قائلید، او را به فردی تبدیل کنید که مدافع یا حامی شماست. تا زمان تصمیم‌گیری نهایی برای ترفیع شغلی مطمئن شوید که هر دو درباره ویژگی‌های لازم برای ترفیع شغلی هم‌نظرید و به‌روشنی توضیح دهید که چرا کاندیدای شما نمونه‌ای از این ویژگی‌هاست.

نباید انتظار داشته باشید که طرف مقابل با تصمیمی غیرمنطقی موافقت کند. موضع شما باید منطق روشنی داشته باشد. واقعی‌بودن رمز موفقیت است: بگذارید طرف مقابل خود واقعی شما را ببیند تا بهتر بتواند دیدگاه شما را درک کند.

۳. رویکرد همکار قابل‌اعتماد (credible colleague approach)

گاهی اعتقادات شخصی فرد مخالف موجب می‌شود که با پیشنهاد شما مخالف باشد. مثلا همکاری را در نظر بگیرید که با انجام یک آزمایش بالینی ضروری برای محصول جدید مخالف است، زیرا اعتقاد دارد که ممکن است آزمایش بالینی به‌نوعی مضر باشد یا مغایر با ارزش‌های اوست، درحالی‌که بر اساس شواهد، فواید این آزمایش از مضرات آن بیشتر است. گاهی عواملی مانند تربیت فرد، سابقه شخصی و تعصب‌ها پذیرش یک تصمیم را برای افراد غیرممکن می‌کنند و ارائه استدلال‌های منطقی یا احساسی فایده‌ای ندارد.

کمک گرفتن از یکی از همکاران قابل اعتماد برای تغییر نظر همکاری مخالف

در این موقعیت‌ها به‌جای بحث‌کردن، از همکاری قابل‌اعتماد کمک بگیرید. مدافعی با موضع شما از بخش دیگری از سازمان که هم‌رده یا بالاتر از شماست، شاید برای متقاعدکردن فرد مخالف مناسب‌تر باشد. با این کار فرد مخالف مجبور می‌شود که شما را از استدلال‌هایتان جدا کند و پیشنهاد شما را بر اساس فواید عینی آن ارزیابی کند. اگر شما و فرد مخالف در بن‌بست باشید، همکار قابل‌اعتماد می‌تواند شرایط را به‌نفع شما تغییر دهد.

کمک‌گرفتن از فردی دیگر شمشیر دولبه است، زیرا ممکن است که موضع فرد مخالف در قبال پیشنهاد شما را بدتر کند، به‌ویژه اگر احساس کند که همکار قابل‌اعتماد او را مجبور کرده است که طرف شما را بگیرد. بنابراین باید همکار مناسبی را پیدا کنید که بتواند در عین حفظ رابطه‌ای صمیمانه از موضع شما حمایت کند.

توصیه‌های مهم برای تغییردادن نظر دیگران

۱. با آرامش شروع‌کردن گفت‌وگو

سعی کنید خون‌سرد، آرام، متین و مشتاق برای یادگیری باشید. اگر عصبانی هستید و می‌دانید که ممکن است از کوره دربروید، طرح مسئله را به زمان دیگری موکول کنید. همچنین عصبی‌بودن یا آسیب‌پذیری خود را به طرف مقابل نشان دهید. ما معمولا این مسائل را پنهان می‌کنیم، ولی درک این مسئله که شما عصبی هستید موجب نرم‌شدن و انعطاف‌پذیری دیگران می‌شود.

تصور نکنید که طرف مقابل از شما متنفر است. اگر گفت‌وگو را با این تصور شروع کنید که با فردی صحبت می‌کنید که از شما متنفر است و نمی‌خواهد به حرف‌هایتان گوش دهد، گفت‌وگو خوب پیش نمی‌رود.

۲. همدلی‌کردن

طرف مقابل هر عقیده‌ای هم که داشته باشد، باید بدون قضاوت‌کردن و با همدلی به حرف‌هایش گوش دهید. اگر به او بگویید که باید شرمنده باشد یا فردی احمق یا ساده‌لوح است، نمی‌توانید نظر او را تغییر دهید یا او را قانع کنید که بیشتر درباره موضع خود فکر کند. طبق پژوهش منتشرشده در مجله «علوم روان‌شناسی» (Psychological Science)، همدلی‌کردن با افرادی که با آنها مخالفیم می‌تواند استدلال‌های سیاسی ما را متقاعدکننده‌تر کند. استفاده از عباراتی مانند «موافقم»، «همه ما می‌خواهیم» و «درک می‌کنم که» برای نشان‌دادن همدلی شما مؤثرند.

۳. یافتن نقطه مشترک

می‌توانید گفت‌وگو را با یافتن چیزی که هر دو درباره‌اش توافق دارید، شروع کنید. مثلا اگر کسی می‌گوید که باید اعتراضات علیه پلیس متوقف شود، می‌توانید بگویید که قطعا افسران پلیس خوبی نیز وجود دارند. تا جایی که می‌توانید با صحبت‌های او موافقت کنید، حتی اگر با بخشی از آنها مخالفید. در این استراتژی قبل از به‌چالش‌کشیدن فرد و بحث‌کردن با او، در مواردی موافقت خود را با او ابراز می‌کنید. با این کار می‌توانید در او ذهنیتی باز و پذیرا ایجاد کنید و سپس او را به پذیرش تفکری جدید دعوت کنید.

۴. داستان‌گویی به‌جای تکیه بر بیان حقایق

احتمال تأثیرگذاری بیان تجربه‌ها و روایت‌های شخصی بسیار بیشتر از گفتن حقایق است. انکارکردن حقایق برای افراد آسان است، اما انکارکردن تجربه‌ها به این آسانی نیست. پرسیدن سؤال درباره تجربه‌های فرد (به‌جای عقاید او) که دیدگاه او را نشان می‌دهد و اجتناب از حمله به او می‌تواند مفید باشد. فرض کنید با کسی صحبت می‌کنید که رأی نمی‌دهد و شما می‌خواهید نظر او را تغییر دهید. او می‌گوید که هیچ سیاستمداری به حرف‌های ما گوش نمی‌دهد. به‌جای اینکه به او بگویید اشتباه می‌کند، تجربه‌ای در زندگی خود را بگویید که در آن حس می‌کردید سیاستمداران به حرف‌های شما گوش نمی‌دهند. با این کار او حس می‌کند که هر دو موضع یکسانی دارید. سپس تجربه‌ای را تعریف کنید که به شما ثابت کرد سیاستمداران به حرف‌هایتان گوش می‌دهند. بگویید که چگونه متوجه این حقیقت شدید و چرا این مسئله اهمیت دارد. داستان گویی موجب اعتماد می‌شود و افراد را تشویق می‌کند که با گسترش دیدگاه‌هایشان پذیراتر و شنواتر شوند.

۵. فراهم‌کردن زمینه برای درون‌نگری و تأمل

بسیاری از افراد به مسائل تفرقه‌انگیز احساس شدیدی دارند، ولی هرگز به دلایل آن فکر نمی‌کنند. می‌توانیم برای این افراد فضایی را ایجاد کنیم که بیشتر به قضیه فکر کنند و نظر و دیدگاه خود را شکل دهند. فرض کنید که نظر کسی را درباره ممنوعیت استفاده از اسلحه پرسیده‌اید و از او خواسته‌اید که احساس خود را با عددی بین ۱ تا ۱۰ مشخص کند و او نیز عدد ۷ را انتخاب کرده است. سپس بپرسید که چرا ۶ یا ۱۰ را انتخاب نکرده است. معمولا وقتی سؤال بعدی را می‌پرسید، طرف مقابل پیش از اینکه توضیحی بدهد، مکث و اندکی فکر می‌کند. احتمالا پاسخ او توضیحی است که برای خودش نیز جدید است. در این شرایط درنتیجه درون‌نگری ممکن است که طرف مقابل متوجه شود نظراتش آن‌طور که فکر می‌کرده قوی نیستند و جایی برای انعطاف‌پذیری و تغییر آنها وجود دارد.

۶. استفاده از زمان استراحت

بعضی از گفت‌وگوها به مشاجره تبدیل می‌شوند. اگر طرف مقابل به شما توهین می‌کند، می‌توانید بگویید: «می‌خواهم به قبل از زمانی که فلان چیز را گفتید برگردم» و مکالمه را به عقب برگردانید. ایجاد وقفه و زمانی برای استراحت نیز خوب است. اگر اوضاع در حال وخیم‌شدن است، به بهانه‌ای مانند رفتن به دست‌شویی گفت‌وگو را متوقف کنید و قبل از تصمیم‌گیری درباره ادامه گفت‌وگو فرصتی را برای آرام‌کردن خود ایجاد کنید.

سخن پایانی

تغییردادن عقیده افراد مخالف و منتقد آسان نیست. نکته مهم این است که دلیل مخالفت آنها را درک کنید و از استراتژی هدفمندی استفاده کنید. در این صورت شانس بسیار بیشتری برای گرفتن پاسخ مثبت خواهید داشت. البته تغییر نظر دیگران همیشه امکان‌پذیر نیست، ولی نباید ناامید شوید و به خاطر داشته باشید که این تنها فرصت شما برای گفت‌وگو و تغییر نظر آنها نیست. سعی کنید چیزهایی را بیاموزید و اطلاعاتی را جمع‌آوری کنید تا بتوانید با استفاده از آنها در گفت‌وگو یا گفت‌وگوهای بعدی موفق شوید.

[ad_2]

منبع

فاصله گرفتن از افراد قضاوت‌گر

اهمیت ندادن به فکر دیگران؛ چرا و چگونه؟

[ad_1]

انسان ذاتا موجودی اجتماعی و خواهان برقراری ارتباط با دیگران است. اهمیت‌دادن به افکار دیگران نیز بخشی از تمایل ذاتی ما به ایجاد و حفظ ارتباط صمیمانه است. البته اهمیت‌دادن بیش از حد به افکار دیگران به قیمت سلامت روانمان تمام می‌شود، پس باید بدانیم چطور جلوی آن را بگیریم تا در باتلاق «جلب رضایت همه آدم‌ها به هر قیمتی» فرو نرویم. همراه ما باشید تا چند راهکار عالی برای اهمیت‌ندادن به فکر دیگران را با هم مرور کنیم.

چرا به فکر دیگران اهمیت می‌دهیم؟

هزاران سال پیش، نیاکان ما زندگی گروهی و اجتماعی داشتند. شکارکردنشان، کارکردنشان و مراقبت‌کردنشان در کنار هم بود و طردشدن از گروه مرگ آنان را در پی داشت. امروزه اگرچه تعداد لایک‌های آخرین پستمان ربطی به مرگ و زندگی ما ندارد، عجیب باعث نگرانی ما می‌شود که از همین «نیازِ پذیرفته‌شدن» گذشتگانمان نشئت می‌گیرد.

در دورانی که ما زندگی می‌کنیم، شبکه‌های اجتماعی تأثیر زیادی بر ما دارند و تعداد لایک‌ها و دنبال‌کننده‌ها مستقیما بر احساس ارزشمندی افراد اثر می‌گذارند. تلاش بیش از حد برای جلب رضایت دیگران و اهمیت‌دادن به افکار آنها شاید ناشی از آسیب‌های دوران کودکی، اضطراب اجتماعی زیاد یا اعتماد‌به‌نفس کم افراد باشد.

این اهمیت‌دادن مفید است یا مضر؟

صرف زمان و انرژی بیش از حد برای افکار دیگران به سلامت روان آسیب می‌زند و ما را وارد دور باطلی از ناامنی و آسیب‌پذیری می‌کند. از‌ طرفی نمی‌توانیم و نباید نقش بسزای این مسئله در ایجاد روابط سالم و پرمعنا را انکار کنیم. اگر با کلام یا رفتار خود به کسی آسیب می‌زنیم، باید ناراحتی او برایمان مهم باشد تا درصدد جبران و رفع دلخوری بر‌آییم. در غیر این صورت قطعا نمی‌توانیم روابط عمیق و عاطفی با دیگران برقرار کنیم. اما این اهمیت به افکار آدم‌ها نباید همیشگی باشد!

فایده‌های اهمیت‌ندادن به فکر دیگران

اولین تأثیر اهمیت‌ندادن به فکر دیگران آسایش خیال و آزادی فکر است. دیگر فایده‌های آن عبارت‌اند از:

  • ترس از قضاوت همیشه مانعی بزرگ برای انجام‌دادن کارهای ریزودرشت است. حتی نمی‌توانیم خود واقعی‌مان باشیم. لباسی که می‌پوشیم، کلامی که به زبان می‌آوریم و هر کاری که انجام می‌دهیم ممکن است برای جلب رضایت دیگران باشد. با پاره‌کردن این طناب اسارت، راحت‌تر می‌توانیم خود واقعی‌مان را پیدا کنیم.
  • آرام‌‌آرام مقابله با اصرار هم‌سالان برای انجام کارهای خطرناک و غیراخلاقی راحت‌تر می‌شود.
  • راحت‌تر می‌توانیم به افراد نیازمند کمک کنیم و دایره مهربانی را گسترش دهیم.
  • با ایجاد روابط مثبت و حمایت‌گرانه بیشتر احساس امنیت می‌کنیم و عزت‌نفس خود را افزایش می‌دهیم.

نشانه‌های اینکه بیش از حد به فکر دیگران اهمیت می‌دهیم!

فراموش نکنید که تمام نگرانی‌ها و دغدغه‌های اطرافیان ما ارزش شنیدن و اهمیت‌دادن ندارند. اگر این چند نشانه را در خود می‌بینید، به نظرات دیگران بیشتر از سلامت روان خود اهمیت می‌دهید:

  • پاسخ شما به انتقاد همیشه «تغییر» است فارغ از اینکه انتقاد چیست و از سوی چه‌ کسی است.
  • به دیگران اجازه می‌دهید برای شما تصمیم بگیرند.
  • مرزهای شخصی ندارید.
  • کمال‌گرا هستید.
  • اگر با نظر دیگران مخالف باشید، سکوت می‌کنید.
  • آرامش شما وابسته به تأیید دیگران است.
  • مدام عذرخواهی می‌کنید، حتی زمانی که کار اشتباهی انجام نداده‌اید.
  • به‌ندرت نه می‌گویید.

چطور به فکر دیگران اهمیت ندهیم؟

تک‌تک لحظاتی که برای جلب نظر مثبت آدم‌ها تلاش می‌کنیم، از خود واقعی‌مان دور و دورتر می‌شویم. اگر با چنین مشکلی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید‌، به‌کمک نکات و تمرینات این بخش می‌توانید اهمیت افکار دیگران را در ذهن خود به حداقل برسانید.

۱. بدانید چقدر ارزشمندید!

ارزش‌هایی که داریم، دلایل قرص‌و‌محکم اعمال ما هستند. اگر به‌خاطر حفظ سلامتی خود غذاهای سالم و مقوی می‌خورید، به‌خاطر علاقه‌ای که به دوستان خود دارید با آنها وقت می‌گذرانید یا به‌خاطر ارزشی که برای صداقت قائلید حاضر به دروغ‌گویی نمی‌شوید، نباید به نظرات و افکار دیگران درباره ارزش‌های خود اهمیت بدهید. در واقع با تعهد به ارزش‌های خود اعتماد‌به‌نفس کسب می‌کنید تا ذره‌ای به افکار دیگران اهمیت ندهید.

۲. اهداف مهم خود را دنبال کنید

هدفمند که باشید، دیگر اصلا برای شما مهم نخواهد بود که دیگران درباره انتخاب‌ها، اولویت‌ها و سبک زندگی‌تان چطور فکر می‌کنند. هدف هرچه باشد (تشکیل خانواده، کارکردن و پول‌درآوردن یا موفقیت در حوزه‌ای خاص) مادامی که با ارزش‌هایتان همسو باشد، نظرات دیگران را کم‌رنگ و بی‌اهمیت می‌کند.

۳. بین اطرافیانتان چند آدم مهم انتخاب کنید

در محیط کار، مدرسه، خانواده و شبکه‌های اجتماعی روزانه با صدها و هزاران نفر در ارتباطیم که نظرات همه آنها نباید به یک اندازه برای ما مهم باشد. برای حفظ تعادل دور خود را با افرادی احاطه کنید که پذیرای خود واقعی‌تان هستند و کوچک‌ترین نشانه‌ای از قضاوت در رفتار آنها نمی‌بینید. برای رشد فردی و اجتماعی می‌توانید تا حد مشخصی به افکار و نظرات این افراد اهمیت دهید.

۴. از افراد قضاوتگر فاصله بگیرید

اگر از ارتباط با شخصی نه‌تنها انرژی مثبت دریافت نمی‌کنید، بلکه انگشت قضاوتش هم مدام به‌سمت‌تان دراز است، هیچ اشکالی ندارد که به این رابطه خاتمه دهید! مسئولیت تصمیماتی که می‌گیرید تمام‌و‌کمال بر عهده شماست و جدا از چارچوب انتقاد سازنده، کسی اجازه قضاوت‌کردن ندارد. برای آنکه افراد سمی را از زندگی شخصی خود دور نگه دارید، حتما بین خود و این افراد یک مرز محکم بکشید!

۵. قضاوتگر نباشید

قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید. دفعه بعدی که فکرتان به‌سمت قضاوت دیگران رفت، کمی مکث کنید و این انتقاد را با فکری خنثی یا مثبت جایگزین کنید. مثلا اگر می‌بینید همکارتان لباس نامناسبی پوشیده است که با سلیقه شما جور نیست، به‌جای آنکه به تناسب لباس با اندام او فکر کنید، به خود بگویید: «چقدر خوب که اعتمادبه‌نفس کافی برای پوشیدن چنین لباسی را دارد.»

۶. پذیرش انتقاد سازنده را بیاموزید

برخورد درست با انتقاد سازنده را بشناسید و از آن برای پیشرفت خود استفاده کنید. در درجه اول اشتباهات خود را بدون حالت تدافعی بپذیرید و از فرد منتقد بخواهید برای بهبود وضعیت پیشنهادی بدهد یا راهنمایی‌تان کند. اگر حرف‌هایش مبهم است، توضیح بخواهید و راحت درباره آن حرف بزنید.

۷. بدانید آدم‌ها آن‌قدر که فکر می‌کنید در فکر شما نیستند!

ما نمی‌توانیم جلوی فکرکردن آدم‌ها را بگیریم. هرطوری قدم برداریم، کسی هست که درباره‌مان فکر کند و نظر بدهد، اما نه به آن شدتی که تصور می‌کنیم! «آدم‌ها به سردرد ساده خود بیشتر از دیگران اهمیت می‌دهند.»

۸. چند روزی از شبکه‌های اجتماعی دور شوید

دوری از رسانه‌های اجتماعی

موقتا از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرید. هرچقدر بیشتر از احوال زندگی مردم باخبر باشید، بیشتر ذهنتان درگیر این است که آنها درباره زندگی شما چه فکری می‌کنند. نه عکسی ببینید، نه عکسی بگذارید، نه خبری بشنوید، نه خبری منتشر کنید. چند روز بی‌خبری مطلق بهترین راه برای شروع عادت دل‌چسب کم‌محلی به افکار دیگران است.

۹. هیچ‌وقت فکر کسی را نخوانید

یادتان باشد که سخت‌گیرترین منتقد ما احتمالا خودمان هستیم، اما قرار نیست هر تصوری را که درباره خود داریم بپذیریم! بلکه باید این افکار منفی را تا حد امکان به چالش بکشیم. این درست‌ترین مسیر رسیدن به خودآگاهی است. اگر فکر می‌کنید اطرافیان از شما مطمئن‌تر و توانمندترند، به خود یادآوری کنید که نه دلیل محکمی مبنی بر درست‌بودن این اندیشه دارید، نه قادرید درون سر آدم‌ها را ببینید و واقعا بفهمید درموردتان چطور فکر می‌کنند!‌ بنابراین بهترین کار ممکن اجتناب از این افکار مزاحم است.

۱۰. به خودتان یادآوری کنید که قرار نیست همه را خوشحال نگه دارید!

آدم‌ها همیشه موضوعی برای غرزدن و اعتراض پیدا می‌کنند! حتی اگر تمام تلاشتان را به کار ببندید، نمی‌توانید در آن واحد همه را راضی نگه دارید. پس چرا اجازه دهید بر احساسات‌تان اثر بگذارند؟ چرا افکار و نظرات آنها خوب بودن یا نبودن شما را تعریف کند؟ می‌دانیم که گفتن راحت‌تر از عمل‌کردن است. با‌این‌حال باید با تمرین به خود بیاموزید که نمی‌توانید دائما برای خوشحال نگه‌داشتن آدم‌ها انرژی صرف کنید.

۱۱. مقایسه و ناامیدی را کنار بگذارید

دوری از مقایسه و ناامیدی

مقایسه‌ همیشگی خود با دیگران مسیر لغزنده‌ای است که قدم‌گذاشتن در آن باعث می‌شود حتی از دستاوردهای خود احساس شرمندگی کنید. شاید تصور کنید «از دیگران عقب مانده‌اید» یا دست‌کم آنها درباره شما این‌طور فکر می‌کنند! این نکته را به خود یادآوری کنید که شما تنها کسی هستید که در مسیر زندگی‌تان حرکت کرده است و این مسیر با زندگی هیچ‌کس قابل‌مقایسه نیست.

۱۲. پذیرش خود را تمرین کنید

فارغ از افکار و نظرات دیگران، از خود بپرسید «می‌خواهم چه‌کسی باشم؟»

از وضعیت فعلی تا نقطه ایدئال ذهنی خود یک چشم‌انداز درازمدت بسازید و به خاطر بسپارید که هر شخصیتی در هر برهه‌ای از زمان دارید، ارزشمند و ستودنی است. درنتیجه اگر کسی در تصورتان از آینده دخالت می‌کند، فقط و فقط باید با هدف حمایت از شما و رسیدن به آن نقطه ایدئال باشد و لاغیر!

۱۳. خود را بابت اشتباهات ببخشید

حتی اگر تصمیم بد و اشتباهی بگیرید، ذره‌ای از ارزشتان کم نمی‌شود. همه اشتباه می‌کنند. به‌جای آنکه تمام فکروذکرتان را معطوف اشتباهات خود و تصور دیگران درباره آن اشتباهات کنید، خود را ببخشید و از کنار آنها ساده عبور کنید. عبارات تأکیدی مثل «من لایق و ارزشمند هستم» برای ازبین‌بردن نگرانی‌ها و انجام‌دادن کارهای بزرگ‌ بسیار مفیدند.

۱۴. از مشاور کمک بگیرید

آخرین راهکار صحبت با مشاور و درمانگر است. این افراد به شما کمک می‌کنند مهارت‌های مواجهه با انتقاد و افزایش اعتمادبه‌نفس را یاد بگیرید و به‌کمک این مهارت‌ها، کمتر به افکار دیگران اهمیت بدهید. رفتار درمانی شناختی (CBT) شیوه درست فکرکردن را به ما می‌آموزد و با تمرینات آن یاد می‌گیرید با بازخوردهای ناسالم و استرس‌های غیرضروری چطور مواجه شوید تا کمترین آسیب را ببینید.

در آخر

ما همه دوست داریم موردپسند و موردتأیید آدم‌های اطرافمان باشیم. این پذیرش و تأیید گیرنده‌های اکسی‌توسین را در مغز فعال و احساس امنیت را تقویت می‌کند. اما اگر از حد بگذرد، نه‌تنها اثر مثبتی ندارد، بلکه ریشه‌های اضطراب و ضعف‌های شخصیتی ریزودرشت را آبیاری می‌کند. بنابراین لازم است همه ما با روش‌های اهمیت‌ندادن به افکار دیگران آشنا باشیم و با مرزگذاری صحیح، سلامت روان خود را قربانی جلب رضایت غریبه و آشنا نکنیم.

شما چقدر به نظرات و افکار دیگران اهمیت می‌دهید؟ در بخش نظرات از تجربه‌های خود برای ما بگویید.

هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید. اطلاعات بیشتر

[ad_2]

منبع

فضای شخصی یکی از مرزهای فیزیکی است

مهم‌ترین انواع مرزهای شخصی و اهمیت تعیین آنها

[ad_1]

دوست‌تان پایش را از گلیم خود درازتر کرده است؟ یکی از اعضای خانواده اطلاعات خصوصی خانواده را با دیگران به اشتراک می‌گذارد؟ از پرحرفی‌های همکارتان به ستوه آمده‌اید؟ شاید تصور کنید که این بخش‌های ناخوشایند زندگی اجتناب‌ناپذیرند، ولی برای به‌حداقل‌رساندن آنها راهی وجود دارد و آن تعیین مرزهای شخصی است. همه ما مرزهایی داریم، ولی بسیاری از ما به‌سختی می‌توانیم آنها را بیان کنیم، به‌ویژه در موقعیت‌های پرتنشی که می‌خواهیم تا حد امکان از درگیری دوری کنیم. در ادامه با انواع مرزهای شخصی و نحوه تعیین آنها و اعلامشان به دیگران بیشتر آشنا می‌شویم.

مرز شخصی چیست؟

مرزهای شخصی محدودیت‌هایی هستند که تعیین می‌کنیم تا وقتی با دیگران تعامل می‌کنیم، راحت‌تر باشیم. این مرزها ممکن است به مواردی مانند تماس فیزیکی، تعاملات کلامی و فضای شخصی ما مربوط باشند. مثلا دوست نداریم که دیگران با لحنی تحقیرآمیز با ما حرف بزنند یا کسی بدون اجازه وارد اتاقمان شود.

مرزهای شخصی به دسته‌هایی مانند مرزهای عاطفی، فیزیکی، جنسی و زمانی تقسیم می‌شوند و می‌توانند در موقعیت‌های گوناگونی مانند خانه و محل کار یا در جمع‌های خانوادگی و دوستان وجود داشته باشند. در واقع در تمام تعاملات خود با دیگران با مرزهای شخصی سروکار داریم.

همه ما مرزهای شخصی خود را داریم، چه درباره‌شان به دیگران بگوییم و چه نگوییم. بااین‌حال اگر مرزهای شخصی خود را به دیگران اعلام نکنیم، احتمال زیرپا‌گذاشته‌شدن آنها و بروز مشکلات بیشتر خواهد بود.

چرا تعیین مرزهای شخصی مهم است؟

همان‌طور که گفتیم همه ما مرزهای شخصی خود را داریم، مرزهایی که در صورت رعایت‌شدنشان احساس راحتی بیشتری در زندگی و روابط خود خواهیم داشت. ولی همه افراد مرزهای یکسانی ندارند و بیشتر مردم نمی‌توانند حدس بزنند که مرزهای طرف مقابل آنها چه هستند. این مسئله به‌ویژه درباره کسانی صادق است که هوش هیجانی (EQ) کمتری دارند.

تعیین مرزها یعنی آگاه‌کردن دیگران به نیازهای خود برای داشتن تعاملی سالم، ولی این کار همیشه آسان نیست. همه افراد مرزهای شما یا دلایلتان برای تعیین آنها را دوست ندارند یا درک نمی‌کنند. البته اگر مرزهای خود را تعیین نکنید، نمی‌توانید انتظار داشته باشید که دیگران به آنها احترام بگذارند.

مرزهای سالم برای داشتن روابطی موفق ضروری‌اند. تعیین‌نکردن مرزهایی سالم ممکن است منجر به ایجاد احساساتی مانند رنجش شود. بروز این احساسات نیز می‌تواند منجر به قطع ارتباط با دیگران یا درهم‌آمیختگی (enmeshment) شود. درهم‌آمیختگی حالتی است که میان فرد و نیازها و احساسات دیگران مرز مشخصی وجود ندارد.

بیشتر اوقات دیگران نمی‌خواهند مرزهای ما را زیر پا بگذارند و فقط از مرزهای ما مطلع نیستند، چون با خودمان یا دیگران درباره خواسته‌ها یا نیازهایمان شفاف نیستیم.

انواع مرزهای شخصی

تعیین مرزهای شخصی همیشه کار ساده‌ای نیست. مردم اغلب نمی‌دانند که از کجا شروع کنند یا چگونه دیگران را از نیازهای خود مطلع کنند. پیش از یافتن راهی برای تعیین مرزهای شخصی، ابتدا باید بدانیم که چه نوع مرزی را مشخص می‌کنیم.

۱. مرزهای عاطفی

مرزهای عاطفی به احترام‌گذاشتن و بهادادن به احساسات و عواطف مربوط می‌شوند. تعیین مرزهای عاطفی یعنی فهمیدن اینکه چقدر انرژی عاطفی را می‌توانید تحمل کنید، چه زمانی باید احساسات خود را به دیگران بگویید و با افرادی که واکنش ضعیفی نشان می‌دهند، درباره احساسات خود صحبت نکنید. احترام به مرزهای عاطفی نیز یعنی پذیرفتن احساسات دیگران و احترام‌گذاشتن به توان درک اطلاعات احساسی آنها. مثلا شاید بگویید: «شرایط سختی دارم و باید با کسی صحبت کنم. می‌توانی به حرف‌هایم گوش کنی؟»

نقض‌کردن مرزهای عاطفی ممکن است به‌ این شکل‌ها رخ دهد:

  • نادیده‌گرفتن احساسات و انتقاد از آنها؛
  • پرسیدن سؤالات نامناسب؛
  • خواندن اطلاعات شخصی و احساسی دیگران؛
  • درخواست از فرد برای توجیه‌کردن احساساتش؛
  • تصور اینکه می‌دانیم دیگران چه احساسی دارند؛
  • صحبت‌کردن از احساسات خود با دیگران بدون اجازه آنها؛
  • به‌اشتراک‌گذاشتن اطلاعات عاطفی نامناسب با فرزندان.

۲. مرزهای فیزیکی

مرزهای فیزیکی نیاز ما به فضای شخصی، احساس ما به لمس‌شدن یا نزدیک‌شدن دیگران به ما و نیازهای فیزیکی مانند استراحت، غذاخوردن و نوشیدن آب را شامل می‌شوند. اشکالی ندارد که به دیگران بگویید نمی‌خواهید به شما دست بزنند یا به فضای بیشتری نیاز دارید. همچنین اشکالی ندارد که بگویید گرسنه‌اید یا به استراحت نیاز دارید.

فرض کنید که دست‌دادن با دیگران برایتان راحت نیست. گرچه دست‌دادن هنجاری اجتماعی است، به‌دلایل مختلفی ممکن است که بعضی از افراد تمایلی به انجام آن نداشته باشند (به‌ویژه پس از همه‌گیری ویروس کرونا). برای تعیین این مرز می‌توانید وقتی با فرد جدیدی ملاقات می‌کنید، از چند قدمی برای او دست تکان دهید و با لبخند بگویید: «من دست نمی‌دهم، ولی از آشنایی با تو بسیار خوشحالم.» نیازی نیست که بیش از این توضیح بدهید یا عذرخواهی کنید.

همین تاکتیک (اطلاع‌دادن درباره مرزی که دارید قبل از اینکه دیگران از آن عبور کنند) برای سایر مرزهای فیزیکی نیز مفید است. همچنین اگر فردی در فضای فیزیکی شماست، می‌توانید بگویید: «وقتی دیگران به من نزدیک‌اند احساس خوبی ندارم. می‌توانی یک قدم عقب بروی؟»

۳. مرزهای جنسی

هنگام شروع رابطه صمیمی جدید بهتر است که ابتدا با شریک زندگی خود درباره مرزهای جنسی یکدیگر صحبت کنید. در این گفت‌وگو می‌توانید درباره چیزهایی صحبت کنید که در موقعیتی صمیمی با آنها راحتید یا نیستید.

داشتن مرزهای جنسی سالم نیازمند رضایت، موافقت، احترام، درک ترجیحات و خواسته‌ها و حریم خصوصی است. مرزهای جنسی سالم شامل موارد زیر است:

  • پرسیدن درباره رضایت؛
  • صحبت‌کردن و درخواست آنچه شما را خشنود می‌کند؛
  • درخواست استفاده از کاندوم در صورت تمایل شما؛
  • صحبت‌کردن درباره پیشگیری از بارداری؛
  • نه گفتن به چیزهایی که دوستشان ندارید یا به شما آسیب می‌رسانند؛
  • حفاظت از حریم خصوصی طرف مقابل.

۴. مرزهای کاری

بهترین راه برای تعیین مرزهای کاری این است که ابتدا مشخص کنید چطور در محیط کاری رفتار می‌کنید و رفتاری حرفه‌ای را نشان دهد که انتظار دارید دیگران در تعامل با شما داشته باشند. برای تعیین مرزهای کاری معمولا باید صبر کنید تا مرزی زیر پا گذاشته شود تا بتوانید درباره آن اقدامی کنید. مثلا اگر همکاری در جلسه از موضع بالا با شما حرف می‌زند، می‌توانید پس از جلسه نزد او بروید و به او توضیح دهید که چرا این رفتار او درست نیست و در آینده باید با شما چطور صحبت کند.

۵. مرزهای مادی

مرزهای مادی به اقلام و دارایی‌هایی مانند خانه، ماشین، پوشاک، جواهرات و پول مربوط می‌شوند. باید بدانید که چه چیزهایی را می‌توانید یا نمی‌توانید به دیگران بدهید و انتظار دارید که دیگران چگونه با دارایی‌های شما رفتار کنند. محدودیت در نحوه برخورد با دارایی‌های مادی شما مفید است و از ایجاد رنجش در آینده جلوگیری می‌کند. مثلا می‌توانید بگویید: «خوشحال می‌شوم که لباسم را به تو قرض بدهم، ولی حتما تا جمعه آن را برگردان.» عبور از مرزهای مادی زمانی اتفاق می‌افتد که دارایی‌های شما را از بین می‌برند، می‌دزدند یا مرتب آنها را قرض می‌گیرند.

در مسائل مالی نیز باید محدودیت‌ها و مرزهای خود را مشخص کنید. هر کسی مخارج، درآمد و محدودیت‌های مالی خود را دارد. بنابراین نباید از صحبت‌کردن درباره آنها با دیگران خجالت بکشیم. مثلا از دوستی که پولی را که قرض گرفته است، بخواهید آن را پس بدهد یا درخواست دیگران برای قرض‌دادن پول را مؤدبانه رد کنید. اجازه ندهید که احساس گناه یا خجالت بر شما غلبه کند.

۶. مرزهای زمانی

زمان ارزشمند است و باید از آن محافظت کنید. تعیین مرزهای زمانی در محل کار، خانه و اجتماع بسیار مهم است. تعیین مرزهای زمانی یعنی درک اولویت‌های خود و کنارگذاشتن زمان کافی برای بسیاری از حوزه‌های زندگی خود بدون داشتن تعهد بیش از حد به دیگران. وقتی اولویت‌های خود را بدانید، محدودکردن میزان زمانی که به دیگران اختصاص می‌دهید بسیار آسان‌تر می‌شود. مثلا می‌توانید بگویید: «خیلی دوست دارم کمک کنم، ولی امروز واقعا سرم شلوغ است. می‌توانم فردا این کار را انجام بدهم؟» یا «فقط یک ساعت می‌توانم بمانم.» همین حالت درباره ردکردن دعوت دیگران نیز صادق است. مجبور نیستید زمان خود را در جایی سپری کنید که نمی‌خواهید یا نیازی ندارید.

چند نمونه از نقض مرزهای زمانی عبارت‌اند از:

  • گرفتن وقت افراد ماهر یا متخصص بدون پرداخت دستمزد به آنها؛
  • درخواست وقت از دیگران؛
  • نگه‌داشتن افراد در گفت‌وگو یا کار بیشتر از آنچه به آنها گفته بودیم؛
  • تماس با دیگران در زمانی که به ما گفته‌اند سرشان شلوغ است.

۷. مرزهای فکری

مرزهای فکری به افکار، عقاید و کنجکاوی ما مربوط‌اند و مرزهای فکری سالم یعنی احترام به عقاید دیگران. زمانی این مرزها نقض می‌شوند که افکار و کنجکاوی ما سرکوب یا نادیده گرفته می‌شوند یا تحقیر می‌شوند. احترام‌گذاشتن به افکار و عقاید و تمایل به گفت‌وگو و درک درست اهمیت دارد. تعیین مرزهای فکری سالم یعنی توجه کنیم که آیا برای صحبت درباره مسئله‌ای زمان مناسبی است یا نه.

مثلا ممکن است بگویید: «می‌دانم که با هم مخالفیم، ولی نمی‌گذارم این‌طور من را تحقیر کنی» یا «درک می‌کنم که در این باره عقاید متفاوتی داریم». ولی آیا باید همه افکار و عقاید را بپذیریم؟ قطعا نه. همچنین باید تفاوت میان گفتمان سالم و ناسالم را تشخیص دهید. اگر کسی عقیده‌ای را بیان می‌کند که ذاتا مضر است (مانند نژادپرستی، جنسیت‌گرایی و بیگانه‌هراسی) کاملا حق دارید که موضع سختی بگیرید. می‌توانید به روش خودتان مرز را تعیین کنید. مثلا به او بگویید که چنین صحبت‌هایی را تحمل نمی‌کنید، از او فاصله بگیرید یا حرف‌های او را قطع کنید.

۸. مرزهای ارتباطی

این مرزها معمولا در محل کار آشکار می‌شوند و مسائل مربوط به ارتباط ما با دیگران را در بر می‌گیرند. مسائلی مانند اینکه دیگران باید چگونه با ما صحبت کنند یا خود ما چه چیزهایی را می‌توانیم یا نمی‌توانیم بگوییم. البته این مرزها در حوزه‌های دیگر زندگی مانند تمایل به حفظ حریم خصوصی نیز نقش دارند.

شفافیت درباره اینکه چه چیزی را پذیرفتنی می‌دانید بهترین راه برای تعیین مرزهای ارتباطی است. اگر آمادگی صحبت‌کردن درباره چیزی را ندارید، از لحن صحبت‌کردن طرف مقابل خوشتان نمی‌آید یا احساس می‌کنید که اسم‌گذاشتنِ دیگران روی شما تحقیرکننده است، درباره احساسات خود صریح صحبت کنید. گرچه نمی‌توان تضمین کرد که دیگران واکنش خوبی نشان دهند، دست‌کم می‌دانید هر کاری را که می‌توانسته‌اید برای به‌زیستی خود انجام داده‌اید.

جمع‌بندی

گاهی با اینکه برای اعلام مرزهای خود به دیگران تلاش می‌کنیم، باز هم بعضی آنها را زیر پا می‌گذارند. در این حالت می‌توانید ارتباط خود با آن افراد را قطع کنید. هر کسی که به مرزهای شما احترام نمی‌گذارد، در واقع به خود شما احترام نمی‌گذارد.

البته قبل از اینکه از دیگران انتظار داشته باشید به مرزهای شما پایبند باشند، باید مرزهای خود را بشناسید. می‌توانید بعضی از مرزهای خود را بنویسید. دسته‌بندی مرزها نیز مفید است. به این فکر کنید که در گذشته چه تعاملاتی موجب ناراحتی شما شده‌اند و چگونه می‌توانسته‌اید با تعیین و اعلام مرزهای خود از این ناراحتی‌ها جلوگیری کنید.

سخن پایانی

تعیین مرزهای شخصی حق شماست و نباید بابتش احساس گناه کنید یا نیازهای خود را برای راحتی دیگران نادیده بگیرید. کسانی که شما را دوست دارند و به شما اهمیت می‌دهند، می‌خواهند بدانند که برای احساس امنیت به چه چیزی نیاز دارید و تا زمانی که خودتان این نیازها را به آنها نگویید، آنها نمی‌توانند نیازهای شما را برآورده کنند.

[ad_2]

منبع

1 2