چطور به خودمان افترا بگوییم؟_سیاه پوش
نوشته و ویرایش شده توسط مجله سیاه پوش
حقیقت و تخیل، مدام به یکدیگر وابسته می باشند. این چنین، حقیقتهای ذهنی و حقیقتهای عینی جهان بیرون نیز مدام با یکدیگر در ارتباطند. درست به همین علت، پیداکردن نقطهای مشترک بین اینها که اعتدال را تداعی کند، زیاد مهم است و صدالبته که این نوشته با سلامت روان ما نیز در ربط است.
محققان تعداد بسیاری همانند «شِلی تیلور» و «جاناتان براون» بر این باور بودند که فهمیدن دقیق جهان اطراف و حقایق آن، هیچ کمکی به سلامت روان ما نخواهد کرد. در عوض، آنها باور داشتند که تفکر یا «توهم» مثبت، میتواند تبدیل نشاط، خوشحالی و خوشبختی در زندگی بشود. در نهایت، امروزه اکثر ما بر این باور هستیم که اندکی از این توهم مثبت میتواند برای سلامت روان سودمند باشد.
سوال بنیادینی که اینجا پیش میآید این است: مقصد از تشکیل این اعتدال چیست؟ وجود این اعتدال واقعاً چه منفعتای برای ما دارد؟ و مهمتر از همه، چطور میتوان در زندگی بین واقعگرا بودن و شاد بودن، اعتدال تشکیل کرد. در این نوشته از چطور میخواهیم به همین سوالها جواب دهیم، با ما همراه باشید.
تشکیل اعتدال بین حقیقت و تخیل
از جمله چیزهایی که طبق معمولً در زندگی روزمره ما نادیده گرفته میبشود، لزوم تشکیل تعادلی منطقی بین دقیق بودن و شاد بودن است. شنیدهاید که از قدیم حرف هایاند انسان هرچقدر زیاد تر آگاه باشد، هرچقدر زیاد تر بداند و هرچقدر زیاد تر به جهان دقت کند، درست به همان اندازه هم ازردهتر خواهد می بود؟ این همانند قدیمی را میتوان بهخوبی با پشتیبانی علم روانشناسی اثبات کرد.
هراندازه که در برسی خود و جهان بیرون دقیقتر باشیم، درست به همان اندازه نیز زیاد تر در معرض افسردگی قرار خواهیم گرفت. به این اتفاق، واقعگرایی افسردگی (depressive realism) حرف های میبشود. در نقطه روبه رو، هراندازه که شادتر باشیم، زیاد تر امکان دارد که خود را در دنیایی متوهمانه و پر از هذیانهای خودبزرگبینی غرق کرده باشیم. این دنیا احتمالا شادتر باشد، اما هزینههای سنگینی را نیز در پی خواهد داشت.
اختلال شخصیت خودشیفته (Narcissistic personality disorder) را میتوان در روبه رو نظریه واقعگرایی افسردگی قرار داد. افرادی که به این اختلال دچارند، کبر و خودبرتربینی بسیاری دارند. آنها خود را از همه اطرافیان بالاتر میبینند و گمان میکنند زیاد خاص و بیهمتا می باشند. اگرچه افکار و توهم مثبت میتواند از جهاتی به سلامت روان ما پشتیبانی کنند، اما اختلال شخصیت خودشیفته را میتوان محصولی از توهم مثبت بیشتر از اندازه دانست. وقتی که توهم مثبت از حد سلامت خود عبور کند، میتواند این اختلال را به همراه داشته باشد.
تشکیل اعتدال با خودشیفتگی سالم
برای تشکیل اعتدال و یقیناً انتخاب یک نقطه میانی بین نارسیسیسم و واقعگرایی افسردگی، محققان چیز تازهای را با گفتن «خودشیفتگی سالم» معارفه کردهاند. زیاد از افراد بر این باورند که قرارگیری روی هر نقطهای از طیف این اختلال میتواند خطرناک و صدمهزا باشد، اما به باور متخصصان، اینگونه نیست. آنطور که پیداست، مقادیر سالمی از غرور که از توهم مثبت ریشه میگیرد، میتواند برای سلامتی سودمند باشد.
اکنون این سوال پیش میآید که چطور میتوان اعتدال بهینه بین شاد بودن و دقیق بودن تشکیل کرد؟ بگذارید برای جواب به این سوال، نگاهی به تاریخ انسان بیندازیم. در طول تاریخ، انسان مدام از سیستمی خاص (متشکل از بازدید و تشکیل اعتدال) برای تنظیم حقیقت فردی با جهان عینی اطراف، منفعت گیری کرده است. تعداد بسیاری از متخصصان دوست دارند که این سیستم را با گفتن «لنگرهای حقیقت» یا Reality Anchors نامگذاری کنند.
برای فهمیدن بهتر، بد نیست که مثالی را نیز نقل کنیم: بازیهای دوران کودکی بهترین نمونه از این سیستم می باشند. بازیها پشتیبانی میکنند که فرد بتواند بین آن چیزی که دوست دارد باشد و آن چیزی که واقعاً میتواند باشد، اعتدال تشکیل کند. در این فرایند تکراری، حقیقت آزموده میبشود و کودک میتواند در یک فضای امن و بدون هیچ عواقب خاصی، توانمندیهای فیزیکی، اجتماعی و شناختی خود را برسی کند.
بقا و تشکیل اعتدال در توهم مثبت
در دوران ماقبل تاریخ، اگر فردی دچار اختلال خودشیفتگی می بود و باور داشت که با دست خالی میتواند یک ماموت را شکار کند، بدون شک زیاد سریع از پا در میآمد. در روبه رو، اگر فردی دچار رئالیسم افسردگی می بود و فکر میکرد که از مسئولیت شکار حتی یک خرگوش ساده هم برنمیآید، بدون شک او نیز زیاد سریع از گرسنگی تلف میشد. اگر این فرد درمورد توانمندیهای شکار خود به شکلی متعادل فکر میکرد و به شکلی متعادل توهم مثبت داشت، بدون شک بقای او نیز ضمانتشده می بود.
وقتی که درمورد توانمندیهای خود توهمی متعادل داشته باشیم، بهتر میتوانیم از تواناییهای خود برای از بین بردن مانع ها و چالشهای حاضر منفعت گیری کنیم. بهعبارتدیگر، توهم مثبت بهاندازهای متعادل، میتواند بین سختی امور و مقدار توانایی ما، اعتدال منطقی تشکیل کند.
دایره اجتماعی ما بهگفتن لنگر حقیقت
یکی دیگر از لنگرهای حقیقت که میتواند به تشکیل اعتدال بین شاد بودن و دقیق بودن پشتیبانی کند، دایرههای اجتماعی و افراد نزدیک به ما می باشند. وقتی که ما با خانواده، دوستان و آشنایان و حتی غریبهها مکالمه میکنیم، در اصل با دنیای واقعی ربط برقرار میکنیم. این کار به ما پشتیبانی میکند که به شکلی طبیعی، توانمندیها، نقاط قوت و فهمیدن خود را مورد برسی قرار دهیم. بدون وجود این ارتباطات، افراد زیاد راحت میتوانند به دام توهم مثبت بیفتند و از حقیقت عینی دنیای بیرون دور شوند.
متأسفانه یا خوشبختانه، تعداد بسیاری از کشورها دچار اتفاق «تنهایی اپیدمیک» شدهاند. هراندازه که تنهایی در جامعه ترویج بیشتری داشته باشد، درست به همان اندازه توهم مثبت نیز در آن افت اشکار میکند. (همان گونه که گفتیم مقادیری از توهم مثبت برای سلامتی ملزوم است.) برخی از مطالعات نشان خواهند داد که تنهایی در سالهای اولیه رشد، میتواند در دوران بینسالی به اختلال «جهانبینی توطئهگرایانه» دامن بزند.
برابری و لنگرهای حقیقت
برخی از روانشناسهای تکاملی بر این باور می باشند که هر فرد، حداکثر میتواند با ۱۵۰ نفر رابطه باثبات و معنیدار به شکلی موثر داشته باشد. این عدد را با گفتن عدد Dunbar میشناسند. این نظریه اینطور گفتن میکند که انسان برای زندگی در گروههای کوچک شکارچی (حداکثر ۱۵۰) تکامل اشکار کرده است. بر پایه این تئوری، افزایش تعداد اعضای گروه زیاد تر از ۱۵۰ نفر میتواند مطمعن را از بین ببرد. هرچقدر که تعداد افراد حاضر در گروه زیاد تر بشود، گمان تقلب و این چنین عواقب ناشی از آن افت اشکار میکند.
برخی از متخصصان استدلال میکنند که دین و سپس دولت (وقتی که دینداری افت اشکار کرد) در حقیقت نهادهایی بودند که بتوانند نظم و انسجام را در جامعه حاکم کنند. وقتی که جمعیت جامعه از ۱۵۰ یا همان عدد دانبر افزایش اشکار میکند، وجود این دو نهاد الزامی میبشود. ما انسانها اکنون یک «گونه فرهنگی» به شمار میرویم.
همه این موارد، یعنی داستانهای مطمعن و انطباق اجتماعی، همه انها تبدیل چیزی به اسم «سلسلهمراتب» در جامعه خواهد شد. جامعهای که شکاف بین سلسلهمراتب و نابرابری در آن زیاد باشد، میتواند لنگرهای حقیقت را نیز از بین ببرد. سالهای سال است که افراد ثروتمند و پرنفوذ خود را از حقیقتهای دنیای بیرون دور کردهاند و در عوض افراد چاپلوس و فریبکار را دور خود جمع کردهاند.
اکنون خوب میدانیم که نگه داری اعتدال بین دقیق بودن و شاد بودن و این چنین بین حقیقت شخصی و عینی چه مقدار اهمیت دارد. اکنون سؤالی که پیش میآید آن است که چطور و چه زمان میتوانیم برای تشکیل این اعتدال تلاش کنیم؟
آزمودن حقیقت به پشتیبانی تراپی
برای تشکیل تعادلی که در قسمت قبلی از آن سخن بگویید کردیم، راهکارهای تعداد بسیاری وجود دارد. رواندرمانی یا همان تراپی به پشتیبانی یک متخصص را میتوان بهترین گزینه در بین گزینههای حاضر دانست. از جمله رویکردهای رایج برای تحقق مقصد مذکور، میتوانیم به هر یک از موارد زیر اشاره کنیم:
۱- او گفتوگودرمانی
یکی از بهترین راهکارها برای آزمایش حقیقت، او گفتوگودرمانی (Talk therapy) است. تعداد بسیاری از راه حلهای رواندرمان و گفتاردرمانی میتوانند به ما پشتیبانی کنند که علاوه بر آزمون حقیقت، آن را به روشای درست و تازه، نگارش کنیم. برای مثال، یک تراپیست شناختی رفتاری امکان پذیر از شما بپرسد که «گمان وقوع فلان اتفاق چه مقدار است و اگر هم رخ دهد، چه پیامدهایی امکان پذیر به همراه داشته باشد؟» بعد از شنیدن جواب، روانشناس از مراجعهکننده خود خواهد خواست که در عوض آن، جواب منطقیتر، سودمندتر و سازندهتر اراعه بدهد.
۲- رواندرمان پویشی
روش فرد دیگر که میتوان برای آزمودن حقیقت آن را به کار گرفت، رواندرمانی پویشی (Psychodynamic therapy) است. این شیوه از رواندرمانی پشتیبانی میکند که بتوان بین قوس روایی و حالت حال حاضر رابطه درمانی بین رواندرمانگر و بیمار، یک ربط آشکار و منطقی تشکیل کرد. این شیوه پشتیبانی میکند که بتوانیم الگوهای ارتباطی قدیمی را مورد برسی قرار دهیم و این چنین تناقض آنها را با حقیقت حاضر، بازدید کنیم.
۳- رواندرمان روایی
رواندرمانی روایی (Narrative therapy) به افراد پشتیبانی میکند که نگاهی به قبل خود بیندازند و حقایق نادیده گرفتهشده یا فراموششده آن را مجدد به یاد بیاورند. این شیوه درمانی سپس پشتیبانی میکند که حقایق بازیافتشده، بهنوعی با داستانها و قیمتهای فرد مرتبط شوند. با منفعت گیری از این شیوه، فرد میتواند فهمیدن تازهتری از حقیقت جهانی بیرون داشته باشد.
۴- رواندرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
رواندرمانی مبتنی بر ذهنیسازی (Mentalization-based therapy) را نیز میتوان از دیگر راه حلها دانست. این روش درمانی به مراجعهکنندگان پشتیبانی میکند که بتوانند نظریه ذهن خود (theory of mind) خود را نسبت به دیگران، مورد بازدید و آزمایش قرار دهند. آنها از نتایج این کار منفعت گیری میکنند که بتوانند انتظارات و رفتارهای خود در تعارضهای بینفردی، مجدد شکل بدهند.
تشکیل اعتدال منطقی و پشتیبانی به سلامت روان
رویکردهای مورداستفاده برای تشکیل اعتدال بین دقیق بودن و شاد بودن، تنها به همین چند مورد محدود نمیبشود. قبل از این موارد، ملزوم است بدانید که رواندرمانی و بهخصوص گفتاردرمانی فردی، محدودیتهای خاص خودش را دارد. میتوان این چنین او گفت که در جامعه امروز ما، بر روی رواندرمانی گفتگو محور، بیشتر از اندازه پافشاری شده است.
در اینجا راهکاری زیاد سادهتری نیز وجود دارد. از سر خود بیرون بیایید و از بسیاری فکرکردن به همه این موضوعات پرهیز کنید. چطور؟ به دیگران پشتیبانی کنید، به گردش بروید یا این که ورزش کنید. خواهید دید که چه تغییراتی در زندگی شما به وجود خواهد آمد.
تخیل، کلید مهم حل تعداد بسیاری از مشکلات ماست. تخیل میتواند به سلامت روان ما پشتیبانی کند، درست همان گونه که تاثییر دارونما (placebo) میتواند به درمان برخی از بیماریها پشتیبانی کند. به قول ویلیام شکسپیر، دنیا چیزی زیاد تر از یک صحنه تئاتر نیست. ما برای شفای خود و دیگران، مدام در این صحنه نقشآفرینی میکنیم میپردازیم و مدام توهمات و حقیقتهای مشترک خود را مدیریت میکنیم. درست وقتی دردسر اغاز میبشود که فراموش کنیم روی صحنه هستیم! این حس و حال را توانایی کردهاید؟ تواناییهای مورد قیمت خود را برایمان بنویسید.
منبع: Psychology today
دسته بندی مطالب