نقد فیلم Rebel Moon | پارت اول فرزند آتش
فیلم «ماه سرکش: قسمت اول – فرزند آتش» دیگ ذوب اسطورههای کلاسیک سامورایی و ژانر وسترن است که برخی از شناخته شده ترین افسانههای سینما را انتخاب میکند تا داستانی دلنشین و به شدت سرگرمکننده بسازد. اسنایدر و تیم تولیدش به وضوح تکالیف خود را در ساختن این دنیای تازه انجام دادهاند، و این دنیای تازه در لامسهسازی یا جهانسازیاش به بهترین شکل میدرخشد. یقیناً با زبان بصری فیلمسازی چون زک اسنایدر! در ادامه با بازدید و نقد فیلم Rebel Moon همراه ویجیاتو باشید تا در این بازدید، تجزیه و تحلیل کنیم که این تاثییر چه مقدار در رسیدن به هدفش موفق بوده و در عرصه قیاس با جنگ ستارگان، در چه سطحی قرار دارد.
آشنایی با داستان فیلم
بر پایه قوانین یک اپرای فضایی، یک دهکده کوچک با جامعهای از انسانها در کهکشانی زیاد دور واقع شده است. در آنجا، مهاجران صلحآمیز مشتاقانه مشغول کشاورزی می باشند و چنان دوستانه و متحد زندگی میکنند که دوست دارید در بین آنها باشید. اما به نظر به رسم این چنین آثاری در طول تاریخ سینما مقدر نیست که این اسایش شبانی زیاد دوام بیاورد، چون سایه ترسناک یک سفینه امپراتوری یک دفعه بر فراز این دهکده آویزان میبشود.
زیاد سریع اشکار میبشود دریاسالار زیاد شرور آتیکوس نوبل، دست راست دیکتاتور بالیساریوس، انگارً برای انعقاد قرارداد به اینجا آمده است. در ادامه این دریاسالار به رهبر این دهکده نظر میکند که به ارتش امپراتوری غلات بدهد، چون شکار شورشیان مورد نظر آنها مقداری طویلتر شده است و همه میخواهند غذا بخورند. اما با امتناع مودبانه رهبر دهکده، آتیکوس نوبل با ضربات وحشیانه با چوب جواب این جواب منفی را میدهد و در قالب اولتیماتوم دستور میدهد که زیاد تر غلات این دهکده باید در زمان مخشصی به ارتش او اراعه بشود.
در این بین کورا که یک ساکن محلی با قبلای پر دردسر است، تصمیم دارد تا میتواند از این دهکده دور بشود. اما او ناچار میبشود برای دفاع از دختری روستایی که سربازان جا مانده از ارتش نوبل میخواهند به او تجاوز کنند، مبارزه کند. اکنون کشاورزان تنها یک انتخاب دارند: در جایی به جستوجو پشتیبانی بگردند تا دارث ویدر مغرور این داستان را از خانه و خانواده خود دفع کنند. این یعنی یک هفت سامورایی کلاسیک در فضایی کهکشانی که رنگ و بوی جنگستارگان را میدهد.
سینمای زک اسنایدر!

زک اسنایدر، با همه ایراداتش، کارگردانی است که سبک بصری بسیار متمایزی دارد. فیلمهای او، چه آنها را دوست داشته باشید و چه از آنها متنفر باشید، حداقل علتمیبشود مردم حوالی تاثییر او و به جستوجو آن حوالی سینما سخن بگویید کنند. به این علت هنگامی نام اسنایدر میآید همه حرفی برای زدن دارند؛ و این یعنی فیلمسازی چون اسنایدر چه خوب یا بد کاری انجام داده که مخاطب و کارشناس سینما حوالی آن به او مباحثه مینشینند.
بارزترین جنبه در رابطه زک اسنایدر فیلمساز این است که مردم یا با اشتیاق از او متنفرند یا او را تا حد یک نخبه فیلمسازی میپرستند. به این علت، افرادی که فضای بین این دو گروه را اشغال میکنند، زیاد اندک می باشند. اکنون آخرین کار کارگردانی او، حماسه فضایی مورد انتظار Rebel Moon است که بعد از اکران محدود آن در سینماها در هفته قبل، منتقدانی که در اولین اکران اولیه آن وجود داشتند، آن را بدترین فیلم این کارگردان خطاب کردند.
با این حال، این رویکرد منتقدان سینما یک سوال زیاد مرتبط را برای مخاطبان شکل میدهد. آیا نظرات به شدت منفی حوالی فیلم Rebel Moon از سوی منتقدان تضمینی برای بد بودن این فیلم است؟ یا این که این فیلم در قیاس با دیگر فیلمهای اکران شده در سال ۲۰۲۳ بهطور غیرمنصفانه بر خلاف استاندارد متغیری پیشقضاوت شده است؟! جواب این سوال پیچیده است، مخوصص با دقت به این که چندین نسخه مهم از آثار اسنایدر با استقبال ضعیف منتقدان روبه رو شدهاند.

اما با همین دید میتوان استدلال کرد که برخی از نسخههای سینمایی او امکان پذیر آثاری دلنشین باشند که با سوء تفاهم برخی روبرو خواهد شد. شایان ذکر است که برخی فیلمهای اسنایدر نویسندگان محترمی پشت داستان خود داشتند. برای مثال Watchmen اقتباسی تقریباً وفادار از رمان گرافیکی تحسین شده آلن مور است، یا مرد فولادی توسط تیمی زیر نظر کریستوفر نولان نوشته شده است، در حالی که بتمن علیه سوپرمن نیز توسط کریس تریو، فیلمنامه نویس برنده جایزه اسکار نوشته شده است. اما آثار تازه او برای نتفلیکس، همانند ارتش مردگان و ماه سرکش، عمدتا توسط خود اسنایدر نوشته شده است.
تصمیم اسنایدر برای نوشتن داستان هر دو تکه از فیلمنامه Rebel Moon امکان پذیر با دقت به کوششهای قبلی او در اثری چون ارتش مردگان مورد نقد باشد. اما اگر حقیقت را بخواهید فیلم Rebel Moon از نظر انسجام روایی، گسترش شخصیت، نمایش بیشتر از حد صحنههای اسلوموشن، حفرههای داستانی جزئی و دیالوگهای بعضی اوقات بیمزه با مسائل شبیهی همچون فیلم زامبیمحور ارتش مردگان دست و پنجه نرم میکند. برای مثال در حالی که برخی از بازیهای ستارههای مهم فیلم ستودنی می بود، اما میتوانست با فیلمنامه بهتری جلا داده بشود.

اما سخن من در این لحظه این است که در حالی که اینها به وضوح ایرادات فاحشی می باشند، همین امر را میتوان برای بیشتر از نیمی از فیلمهای ابرقهرمانی دهه قبل که به خوبی مورد استقبال قرار گرفتند، او گفت. باید بدانید فیلم Rebel Moon امکان پذیر در تبلیغات بهگفتن مجموعهای از ایدههای دلنشین معارفه شده باشد که تا این مدت به طور جدی در فیلم اول نقل نشدهاند؛ این یعنی فیلمساز میخواهد سخنهای جالبی بزند که در فیلم اول مجال گفتن آنها اشکار نمیبشود.
یقیناً این طعنه آمیز است که از کارگردانی که از قبل سینمایش مترادف با ماکسیمالیسم است، انتظار بیشتری داشته باشیم. با این حال، جهان Rebel Moon میتواند در زیر همه منظره بزرگش با عرصههای مقداری زیاد تر در شخصیتپردازی و قصهگویی به خوبی کار کند. در نتیجه اگر یک فرنچایز از زک اسنایدر وجود داشته باشد که مستحق پیگیری باشد، این همان است. اما چرا؟ چون فانتزیهای علمیتخیلی گسترده اکنون یک نژاد در حال مرگ است، اما Rebel Moon میتواند پادزهر باشد، فقط اگر زمان بیشتری برای گسترش داشته باشد.
ادای احترام یا کپی مستقیم چند ایده؟!

احتمالا سوال مهمی که پیش از تماشای این فیلم در ذهن مخاطب وجود داشته این بوده که آیا ما با یک جنگستارگان تازه از فیلتر نگاه زک اسنایدر روبرو هستیم، یا تنها قرار است ناظر یک تکرار فضاسازی یا همان سرقت ایدههای آشنا باشیم. خب هرچه هست سایه عظیم «جنگ ستارگان» خواسته یا ناخواسته بر روی زاده فکر کارگردان ماه سرکش نشسته و ما را ناچار به قیاس میکند. و من به گفتن منتقد سینمایی در رابطه شباهت این آثار، دو خبر خوب و بد دارم.
خبر خوب این است که فیلم ماه سرکش واقعاً من را به یاد جنگ ستارگان خوب قدیمی میاندازد. اما مسئله بد این است که من را زیاد یاد جنگ ستارگان میاندازد. و این چنین، تا حدی، به یاد هفت سامورایی کوروساوا. خب این وقتی بد میبشود که خود زک اسنایدر نمیتواند فراتر از جرج لوکاس یا سناریو هفت سامورایی برود. حتی از نقطه نظر بصری، شخص زک اسنایدر در فیلم Rebel Moon به سختی قادر به غافلگیری است.
در رابطه جنبههای دیگر فیلم نیز چیزی برای گفتن وجود ندارد که پیش از این ندیده باشیم. برای مثال شخصیتهای کاملاً تک بعدی بدون گسترش مناسب، طرحی زیاد استاندارد در رابطه گردآوری یک تیم دیگر از جنگجویان بیباک، ترحم هیستریکی که هیچ مانوری برای نجات طنز باقی نمیگذارد، بهعلاوه سوءاستفادههای همیشگی از سکانسهای رسا و سریع اسنایدر و چندین سکانس با حرکات آهسته وحشتناک که علتمیبشود بگوییم از جایی به سپس همه چیز تکراری میبشود.

همه میدانید منتقدان غربی قبلاً فیلم را در نقدهای ویرانگری نابود کردهاند و Rebel Moon را به کپی سطح پایین جهان جنگ ستارگان محکوم کردهاند. اما، این نقدهای سراسر منفی به قدر کافی شگفت است؛ ولی چرا؟ چون این فیلم حق حیات دارد. اگر ما از آن در چارچوب یک اتفاق فرهنگی تازه در گونه فانتزی علمیتخیلی انتظار دومین جنگ ستارگان را نداشته باشیم، میبشود از دیدن آن سرگرم شد. بعد بهتر است چه در مقام طرفدار اسنایدر یا دشمن سینمای او توقعات گزاف را کنار بگذارید.
این را از من به یاد داشته باشید که دریافت نکات مثبت زیاد تر از فیلمی که چیز بسیاری اراعه نمیدهد تنها در صورتی امکان پذیر است که آن را فقطً به گفتن یک فیلم بلاکباستر سرگرمکننده دیگر در نظر بگیرید؛ همین و بس. از این زاویه، فیلم دلنشینتر و حتی بعضی اوقات دلنشین به نظر میرسد. برای مثال با این نگاه، فهمید خواهید شد که در فیلم ماه سرکش اسنایدر تلاش میکند از ساده لوحی حاضر در دیگر آثار نمادین خود اجتناب کند، و تاریکی را به لحن فیلم جدیدش اضافه کند.
یقیناً با این نگاه هم میتوان ضعف ساختاری در این تاثییر دید؛ برای نمونه هنگامی به اولین صحنه اکشن فیلم نگاه میکنید، جایی که سوفیا بوتلا در قامت شخصیت کورا متجاوزان احتمالی را چون گوشت چرخ کرده خرد میکند، و حتی یک قطره خون هم وجود ندارد، به این نتیجه میرسید که این همه غم و اندوه مورد نظر فیلمساز ساختگی است. ظلم فقط در صحنهای حس میبشود که آنتاگونیست تزلزل ناپذیر فیلم با استخوان گونههای برجسته، با بازی اد اسکرین، یک ماهی مرکب انسان نما را تا حد مرگ با چوب میزند.
ماموریتهای جانبی در مطرح کلیشهای

دلنشین است بدانید که علاوه بر منفعت گیری از نشانههای ساختاری حاضر در جنگ ستارگان و هفت سامورایی، اسنایدر و فیلمنامه نویسان مشترکش توانستند برای سرگرمی زیاد تر مخاطب چندین ماموریت جانبی برای این فیلم بنویسند که مقداری مطرح کلیشهای آن را متنوع میکند. این لحظات مصداق بارز چند مینی داستان به سبک «چطور اژدهای خود را پرورش کنید» (یا جانور پرنده از آواتار) با نسخهای تا حدی کاریکاتور شده از کونان بربر و مبارزه بین نمسیس سایبورگ و جنا مالون عنکبوتی است.
حتی در این داستانهای کوچک ما به یاد گلادیاتور سری به میدان نبردهای مکانی چون کولوسئوم بین کهکشانی میاندازیم و در عین حال، اسنایدر یک بار دیگر با فلاشبکهای مفصل ما را به قبل شخصیت قهرمانش میبرد که یکی از آنها به شدت همانند خط داستانی تانوس و گامورای کوچک است. در این فضا بازیگران ستاره حاضر در اینجا نیز چیز خاصی برای بازی ندارند. سوفیا بوتلا فقط به زیبایی در کادر حرکت میکند و همین بس است. چارلی هانام یک هان سولو واقعی را مشخص می کند، فقط بدون چوباکا. اد اسکرین نیز صاحب یک مدل موی شگفت انگیز است و طبق معمولً دندانهایش را روی هم سختی میدهد و لباس نازیهمانند او مستقیماً از مجموعه پروژه فرد دیگر از نتفلیکس به اینجا آمده است.

اینجاست که باید متواضعانه خبرداد که Rebel Moon به گفتن یک اپرای فضایی جاهطلبانه در مقیاسی حماسی نه ناکامی میخورد و نه پیروز میبشود، اما به گفتن یک فیلم بلاکباستری موفق میبشود که جهانی گسترده را معارفه و بسازد که کار روی آن قیمت افزودهای برای این فیلمسار به حساب می اید. این چنین این فیلم علاوه بر ساخت جهانی گیرا، از توانایی بصری اسنایدر برخوردار است، هرچند نه در فرمی تازه.
اما با همین تفاسیر نیز هر فریم از فیلم یک تاثییر هنری است که زیاد تر این باور را تحکیم میکند که توانایی اسنایدر در زنده کردن استوریبردها بیمقدار است. شخصیت مهم فیلم و ماموریت او برای به خدمت گرفتن جنگجویان نیز داستان زیاد آشنایی است که خود اسنایدر برای چند فیلمش به آن تکیه کرده است. و اگر این داستان بتواند با کار زیاد تر سر و شکل بهتری به خود بگیرد، من نیز مشتاق دیدن ادامه آن خواهم می بود.
کلام پایانی

فیلم «ماه سرکش: قسمت اول – فرزند آتش» یا همان Rebel Moon به گمان زیادً بهترین یا بدترین فیلم زک سیندر تا به امروز است. در حالی که فیلم با چندین ناهماهنگی در فیلمنامه روبه رو است، نمودهای بصری خیرهکننده، ساخت جهانی به سبک جنگ ستارگان و نماهای اکشن اسلوموشن با امضای فیلمساز را اراعه میدهد. اما این قسمت اول فقط مقدار مناسبی از یک جهان و قصه را برای اندوخته گذاری در داستان و برای تکه دوم که در سال ۲۰۲۴ انتشار میبشود اراعه میدهد.
بعد اگر سینمای زک اسنایدر و یقیناً اثری فانتری با گرایش علمیتخیلی را دوست دارید، تماشای این فیلم انتخابی سرگرمکننده است. در روبه رو اگر از مخالفان سینمای زک اسنایدر هستید بازهم فیلم را تماشا کنید تا بتوانید با علتبیشتری از آن بدگویی کنید. اما بیایید اینجا چیزی را روشن کنیم: اگر فیلم خوب نیست، خوب نیست. ایرادی ندارد که یک فیلم را مرور کنید و اعتراف کنید که کار نمیکند.

در واقع، برخی از نقدهای Rebel Moon مشکلات واقعی فیلم را در سطح فنی و اجرا برجسته کردهاند و این نوع بازخوردها هم برای بینندگان و هم برای تهیه کنندگان زیاد مورد قیمت است. با این حال، مشکل این است که انتقاد به جای انتقاد حرفهای، به احساسات شخصی تبدیل بشود. بری مثال باید دید زک اسنایدر در نگاه شما مایکل آنجلو (میکلآنژ) نقاش است یا مایکل آنجلو لاک پشتهای نینجا؟ جواب این سوال به این بستگی دارد که سوال از چه فردی پرسیده بشود. اما باید قبول کرد یک دیدگاه ظریف در رابطه نوشته زک اسنایدر و سینمای او این است که این فیلمساز سبک بصری منحصر به فرد خود را دارد که همیشه با مخاطب عام ربط برقرار نمیکند. حداقل باید بگوییم او یک فیلمساز قطبی است.
با این حال، بدترین نامیدن او، نشان دادن این است که مردم به قدر کافی فیلم تماشا نمیکنند و از طریق اظهارات هذل آمیز و ظالمانه به جستوجو دیده شدن می باشند. در ابتدای این بازدید نیز گفتم که هنگامی یک فیلمساز علتسخن زدن مخاطبان گسترده میبشود، این یعنی او در کار خودش حرفی برای گفتن داشته است. بعد بیایید یک چیز را در اینجا روشن کنیم: اشکالی ندارد که من مخاطب فیلمی را دوست داشته باشم، حتی اگر اکثر مردم از آن فیلم متنفر باشند. فراموش نکنید فهمیدن هنر ذهنی است و سطل زباله یک نفر گنج فرد فرد دیگر است و اجازه ندهید دیگران چیز فرد دیگر به شما بگویند.